غزل شمارهٔ ۳۸۴۳
زگریه آینه هر دلی که روشن شد
چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
چراغ روز بود آفتاب در نظرش
ز سرمه دل شب دیده ای که روشن شد
هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه
مرا که خانه چو مجمر تمام روزن شد
مشو ز هم گهران دور تا رسی به کمال
که دانه از اثر اتفاق خرمن شد
کشید پنجه خونین شفق به رخسارش
چو صبح هر که درین عهد پاکدامن شد
مرا که مرکز پرگار حیرتم چون خال
ازین چه سود که آن کنج لب نشیمن شد
به من زبان ملامت چه می تواند کرد
که پوست بر تنم از زخم تیر جوشن شد
چه نسبت است به منصور سوز عشق مرا
ز گرمی نفسم دار نخل ایمن شد
ز بار دل سر زلف تو شوختر گردید
شکست شهپر پرواز این فلاخن شد
گرفت از جگر گرم ما نفس صائب
چراغ هر که درین روزگار روشن شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زگریه آینه هر دلی که روشن شد
چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
هوش مصنوعی: وقتی که دل کسی با گریه و اشک روشن میشود، مانند مردمک چشمی که در اثر اندوه و شیون بزرگ میشود، حالت و هیبت آن دل نیز دچار تغییر و تحول میشود.
چراغ روز بود آفتاب در نظرش
ز سرمه دل شب دیده ای که روشن شد
هوش مصنوعی: در روز روشن، آفتاب در نظر او مانند شب پر از دلزدگی و غم، به وضوح و روشنی دیده میشود.
هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه
مرا که خانه چو مجمر تمام روزن شد
هوش مصنوعی: اگر هزاران آه از دل بکشم، فقط یک آه من ارزش دارد، زیرا خانهام مانند کورهای شده که تمام روزنهها مسدود است.
مشو ز هم گهران دور تا رسی به کمال
که دانه از اثر اتفاق خرمن شد
هوش مصنوعی: از دوری از همسالان و همدلان خود دوری نکن تا به کمال برسی، زیرا دانهای که در زیر خوشه خرمن قرار دارد، به خاطر ارتباط و هم نشینی با دیگر دانهها به وجود آمده است.
کشید پنجه خونین شفق به رخسارش
چو صبح هر که درین عهد پاکدامن شد
هوش مصنوعی: شفق با رنگ خونین خود بر چهرهاش کشیده شده است، همانگونه که صبح به وجود میآید. هرکسی که در این زمان پاکدامن باشد، تابش روحانی را در خود حس میکند.
مرا که مرکز پرگار حیرتم چون خال
ازین چه سود که آن کنج لب نشیمن شد
هوش مصنوعی: من که در مرکز حیرت و سردرگمی خودم قرار دارم، چه فایدهای دارد که به حاشیه زندگی بپردازم، در حالی که در اینجا، گوشهای از لب نشیمن برایم باقی مانده است.
به من زبان ملامت چه می تواند کرد
که پوست بر تنم از زخم تیر جوشن شد
هوش مصنوعی: به من چه فرقی میکند که دیگران مرا سرزنش کنند، در حالی که من به قدری از درد و زخمهای گذشته رنج بردهام که دیگر نمیتواند به من آسیب بیشتری بزند.
چه نسبت است به منصور سوز عشق مرا
ز گرمی نفسم دار نخل ایمن شد
هوش مصنوعی: منصوری که در اینجا صحبتش میشود به سوز و عشق من هیچ ربطی ندارد، چرا که حرارت نفس من سبب شده تا نخل ایمن و محفوظ بماند.
ز بار دل سر زلف تو شوختر گردید
شکست شهپر پرواز این فلاخن شد
هوش مصنوعی: باری که بر دل من سنگینی میکند، به خاطر زیبایی و شوخی زلف تو بیشتر شده است. پرواز من با این حالتی که دارم، به خاطر عشق و شوقی که به تو دارم، آسیب دیده و سخت شده است.
گرفت از جگر گرم ما نفس صائب
چراغ هر که درین روزگار روشن شد
هوش مصنوعی: نفس صائب، که از دل گرم ما سرچشمه میگیرد، روشنایی بخش کسانی است که در این زمانه به درک و بصیرت دست یافتهاند.