گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۲۹

فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد
چه تن به مرده دلی داده ای، بر افغان زن
که آه و ناله دل مرده را برانگیزد
زمین عرصه محشر گر آفتاب شود
ترا عجب که به این دامن تر انگیزد
مباش کم ز سمندر درین جهان خنک
که از بهم زدن بال، آذر انگیزد
چو مور هرکه قناعت کند به تلخی عیش
به هر طرف که رود گرد شکر انگیزد
به دام عشق سزاوار، آتشین نفسی است
که چون سپند ز جا دانه را برانگیزد
مکن به هر خس و خاری دهان خود را باز
که خامشی ز دل غنچه ها زر انگیزد
ز آه ما مشو ای پادشاه حسن ملول
که کیمیاست غباری که لشکر انگیزد
شراب تلخ به دریا دلی حلال بود
که چون محیط به هر موج گوهر انگیزد
به گاه لطف چه احسان کند به خشک لبان
به وقت خشم، محیطی که گوهر انگیزد
نمی رود دل خونین ز جا، که هیهات است
که آتش از جگر لعل صرصر انگیزد
دل غیور من از جا نمی رود به نگاه
مگر سپند مرا روی دل برانگیزد
ربوده است ز من هوش ساقیی صائب
که می ز ساغر چشم کبوتر انگیزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد
هوش مصنوعی: آه و ناله‌ای از سینه آرام برمی‌خیزد، زیرا دل دردمند می‌تواند از زیر فشارهایش سر برآورد و احساسات عمیق و شیرینی را به وجود آورد.
چه تن به مرده دلی داده ای، بر افغان زن
که آه و ناله دل مرده را برانگیزد
هوش مصنوعی: تو چه قلبی را از دست داده‌ای که با گوش دادن به ناله‌ها و فریادها، احساساتت را بیدار نمی‌کند؟
زمین عرصه محشر گر آفتاب شود
ترا عجب که به این دامن تر انگیزد
هوش مصنوعی: اگر زمین روز قیامت مانند آفتاب داغ و سوزان شود، عجبی نیست که تو را به این حال بیندازد و در آن دامن بگیرد.
مباش کم ز سمندر درین جهان خنک
که از بهم زدن بال، آذر انگیزد
هوش مصنوعی: در این دنیا بی‌خیال و آرام باش که اگر از هم جدا شوی، تو به آتش و خشم دچار می‌شوی.
چو مور هرکه قناعت کند به تلخی عیش
به هر طرف که رود گرد شکر انگیزد
هوش مصنوعی: هر کسی که به قناعت و رضایت از وضع خود بپردازد، حتی اگر زندگی‌اش پر از تلخی باشد، در هر کجا که برود، می‌تواند خوشی و شیرینی را جذب کند.
به دام عشق سزاوار، آتشین نفسی است
که چون سپند ز جا دانه را برانگیزد
هوش مصنوعی: عشق واقعی نیاز به شور و شوقی عمیق دارد، مانند آتشی که می‌تواند دانه‌ای را به حرکت درآورد و از جا برخیزد.
مکن به هر خس و خاری دهان خود را باز
که خامشی ز دل غنچه ها زر انگیزد
هوش مصنوعی: زبان خود را بی‌جهت به هر چیز زشت و بی‌ارزش نیاویز، زیرا سکوت دل مانند گل‌های شکفته، ارزش و زیبایی خاصی دارد.
ز آه ما مشو ای پادشاه حسن ملول
که کیمیاست غباری که لشکر انگیزد
هوش مصنوعی: نادیده نگیر ای پادشاه زیبا از دلتنگی ما، چرا که اندوه ما به قدری ارزشمند است که می‌تواند سر و صدایی به پا کند و لشکری را به حرکت درآورد.
شراب تلخ به دریا دلی حلال بود
که چون محیط به هر موج گوهر انگیزد
هوش مصنوعی: شراب تلخ برای دل دریا جاودانه و بی‌نظیر است، زیرا مانند دریا، به هر موجی جواهر و زیبایی می‌بخشد.
به گاه لطف چه احسان کند به خشک لبان
به وقت خشم، محیطی که گوهر انگیزد
هوش مصنوعی: در زمان دلسوزی، چه نیکی‌هایی به انسان می‌شود، اما در زمان خشم، محیطی وجود دارد که می‌تواند ارزش‌ها و زیبایی‌ها را به وجود آورد.
نمی رود دل خونین ز جا، که هیهات است
که آتش از جگر لعل صرصر انگیزد
هوش مصنوعی: دل رنجیده و غمگین نمی‌تواند آرام بگیرد، زیرا کسی نمی‌تواند از عمق عشق و احساسات شدید بگذرد و آتش اشتیاق را در دل فراموش کند.
دل غیور من از جا نمی رود به نگاه
مگر سپند مرا روی دل برانگیزد
هوش مصنوعی: دل پرغیرت من هرگز از جایش تکان نمی‌خورد، مگر آنکه زیبایی و جذابیت خاصی توجه‌ام را جلب کند.
ربوده است ز من هوش ساقیی صائب
که می ز ساغر چشم کبوتر انگیزد
هوش مصنوعی: ساقی من با زیبایی و جذابیت خود، هوش و حواسم را از من گرفته است. او با نگاهی که شبیه چشم کبوتر است، مرا به نوشیدن می‌و ساغر وادار می‌کند.