اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد
ستاره از فلک فتنه بار می ریزد
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی او چنان است که از صورتش همچون عرق میریزد، و بدی و فساد عالم هستی به قدری زیاد است که مانند ستارهها از آسمان سقوط میکند.
گره به رشته پرواز من گلی زده است
که از نسیم توجه ز بار می ریزد
هوش مصنوعی: یک گل به رشته پرواز من گره خورده است که به خاطر نسیم توجه، از باران مینشیند و میریزد.
بنای زندگی خضر هم به آب رسید
هنوز از لب تیغش خمار می ریزد
هوش مصنوعی: زندگی خضر، که نماد جاودانگی و حکمت است، با مشکلاتی مواجه شده و به مرحلهای رسیده که نتوانسته از چالشها فرار کند. با وجود این، هنوز هم تاثیری از شادی و سرزندگی در او دیده میشود.
حذر ز صحبت ناجنس حرز عافیت است
که خون ز سر انگشت خار می ریزد
هوش مصنوعی: از هم نشینی با افراد ناپاک و بیکیفیت بپرهیز، چون این کار میتواند منجر به مشکلات و آسیبهایی شود که حتی ناشی از کوچکترین چیزها هم میتواند باشد.
درین زمانه که رسم گرفتگی عام است
چگونه رنگ ز دست بهار می ریزد؟
هوش مصنوعی: در این دوره که همه چیز به طور معمول و تکراری پیش میرود، چطور میشود که زیبایی و نشاط بهار از دست میرود؟
چو تاک سر زده، هرجا که حرف می گذرد
سرشکم از مژه بی اختیار می ریزد
هوش مصنوعی: هر بار که سخن به یاد کسی یا چیزی میافتد، بیاختیار اشک از چشمانم میریزد.
لبی که تنگ شکر شد دهان ساغر ازو
به چشم من نمک انتظار می ریزد
هوش مصنوعی: لبی که شیرینی شکر را به خود گرفته، مانند ظرفی است که چشم من از آن به ناامیدی و انتظار، نمک میریزد.
مرا به زخم زبان خصم می دهد تهدید
به چاک پیرهن شعله خار می ریزد
هوش مصنوعی: به خاطر زبان تند و پرخاشگر دشمن، احساس تهدید میکنم و این کلمات مثل جراحتی عمیق هستند که به قلبم آسیب میزنند.
صفیر خامه صائب بلند چون گردد
ز آبگینه دلها غبار می ریزد
هوش مصنوعی: صدای قلم صائب به اندازهای بلند میشود که وقتی دلها از شفافیت شیشهای خود غبار میپاشند.
حاشیه ها
(بهار)
بهار گل به سر روزگار میریزد
شکوفه بر سر هر شاخسار میریزد
رسیده اَست بهار از دیار سبز بهشت
شراب سرخ به هر لالهزار میریزد
بهار ساقی گلپوش عالم آمده اَست
می زلال به هر چشمهسار میریزد
جوانه از بدن شاخسار میروید
ترانه از دهن رودبار میریزد
بهار آمده با شعرهای نغز و لطیف
به طبع من غزل آبدار میریزد
بهار آمده با دانههای مروارید
به روی باغ و چمنها نثار میریزد
بهار آمده با عطرهای سکرآور
به سینهها نفس مشکبار میریزد
بهار آمده با نقشهای رنگارنگ
گل و شکوفه به هر مرغزار میریزد
بهار آمده با نغمههای یزدانی
سرود نغز به لبهای سار میریزد
طراوت از در و دیوار و بام میجوشد
لطافت از همه شهر و دیار میریزد
بهار نغمهسرای طبیعت آمده اَست
ترانه بر لب هر جویبار میریزد
بهار آمده با یاسهای زرد و بنفش
شمیم عطر به هر کوهسار میریزد
بلور ناب ز هر چشمهسار میجوشد
حریر آب ز هر آبشار میریزد
بهار چشمهٔ عشق است و پیک شور و امید
به جان من هوس روی یار میریزد
تو عطربیزتری از بهار و از نفست
نسیم عطرفشان بهار میریزد
تو از بهار گلافشانتری و از بدنت
گل و شکوفهٔ پر برگ و بار میریزد
تویی جوانهٔ جاوید و شعر عشق و امید
ز چهرهات غزل آبدار میریزد
ز بسکه روی تو زیباست ای عروس بهشت
بهار، گل سر راهت نثار میریزد
بهار از رخ تو شرمسار میگردد
گلاب شرم به هر چشمهسارچشمهسار میریزد
شکوفه زار تنت ای جوانه هستی
به روی باغ و چمن شاهکار میریزد
"شادروان دکتر خسرو فرشیدورد"