گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۱۶

چه غم ز سینه به یاد وصال برخیزد؟
چه تشنگی به سراب از سفال برخیزد؟
ز آب، سبزه خوابیده می شود بیدار
ز دل به باده چه زنگ ملال برخیزد؟
ز پای تا ننشیند سپهر ممکن نیست
که زنگ از آینه ماه و سال برخیزد
ز داغ کعبه سیاهی نمی فتد هرگز
ز دل چگونه غبار ملال برخیزد؟
مرا ازان لب میگون به بوسه ای دریاب
که از دلم غم روز سؤال برخیزد
به شبنمی است مرا رشک در بساط چمن
که پیش ازان که شود پایمال برخیزد
ز بار عشق قد هرکه چون کمان گردید
ز خاک تیره به نور هلال برخیزد
ز آب شور شود داغ تشنگی ناسور
کجا به مال ز دل حرص مال برخیزد؟
ترا ز اهل کمال آن زمان حساب کنند
که از دل تو غرور کمال برخیزد
غبار چهره عاصی که سیل عاجز اوست
به قطره عرق انفعال برخیزد
ز قیل و قال، غباری که بر دل است مرا
مگر به خامشی اهل حال برخیزد
مشو به صافی عیش ایمن از کدورت غم
که این غبار ز آب زلال برخیزد
گذشتم از سر گردون به عاجزی، غافل
که سبزه گرچه شود پایمال، برخیزد
ز صد هزار سخنور که در جهان آید
یکی چو صائب شوریده حال برخیزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه غم ز سینه به یاد وصال برخیزد؟
چه تشنگی به سراب از سفال برخیزد؟
هوش مصنوعی: اصلاً چرا باید در دل غم داشته باشیم وقتی به یاد وصال محبوب برمی‌خیزیم؟ چه امیدی به رفع تشنگی از سراب می‌تواند وجود داشته باشد؟
ز آب، سبزه خوابیده می شود بیدار
ز دل به باده چه زنگ ملال برخیزد؟
هوش مصنوعی: از آب، سبزه بیدار می‌شود و زندگی می‌گیرد. از عمق دل و با نوشیدن شراب، چه غمی می‌تواند برطرف شود؟
ز پای تا ننشیند سپهر ممکن نیست
که زنگ از آینه ماه و سال برخیزد
هوش مصنوعی: تا زمانی که پای دراز نشود، آسمان نمی‌تواند زنگار از چشمه‌های زمان و ماه را پاک کند.
ز داغ کعبه سیاهی نمی فتد هرگز
ز دل چگونه غبار ملال برخیزد؟
هوش مصنوعی: از درد و غم کعبه، سیاهی و تاریکی هرگز از بین نمی‌رود. حالا چطور می‌توان از دل غبار و افسردگی را زدود؟
مرا ازان لب میگون به بوسه ای دریاب
که از دلم غم روز سؤال برخیزد
هوش مصنوعی: من را با یک بوسه از آن لب‌های خوش‌رنگت نجات بده، تا اینکه غم روز حساب در دلم برداشته شود.
به شبنمی است مرا رشک در بساط چمن
که پیش ازان که شود پایمال برخیزد
هوش مصنوعی: من به خاطر شبنم‌هایی که روی چمن نشسته‌اند حسادت می‌کنم، چرا که قبل از اینکه چمن پایمال شود، این شبنم‌ها بلند می‌شوند و از بین می‌روند.
ز بار عشق قد هرکه چون کمان گردید
ز خاک تیره به نور هلال برخیزد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر عشق همچون کمان خم شود، از خاک تیره برمی‌خیزد و به نور هلال می‌رسد.
ز آب شور شود داغ تشنگی ناسور
کجا به مال ز دل حرص مال برخیزد؟
هوش مصنوعی: از آبی که شور است، عذاب تشنگی به شدت حس می‌شود. در اینجا می‌پرسد که این دل حریص به چه دلیل از محبت و خواسته‌های مادی فاصله می‌گیرد؟
ترا ز اهل کمال آن زمان حساب کنند
که از دل تو غرور کمال برخیزد
هوش مصنوعی: تو را از اهل کمال به حساب می‌آورند زمانی که از قلبت احساس برتری و کمال برخیزد.
غبار چهره عاصی که سیل عاجز اوست
به قطره عرق انفعال برخیزد
هوش مصنوعی: غبار روی چهره فرد سرکش و نافرمان، که به وسیله سیل ناکامی‌های او حاصل شده است، با یک قطره عرق ناشی از انفعال و بی‌حالی، می‌تواند به بالا برود و نمایان شود.
ز قیل و قال، غباری که بر دل است مرا
مگر به خامشی اهل حال برخیزد
هوش مصنوعی: از بحث و جدل، غباری بر دلم نشسته است که فقط با سکوت و آرامش عارفان می‌توانم از آن رهایی یابم.
مشو به صافی عیش ایمن از کدورت غم
که این غبار ز آب زلال برخیزد
هوش مصنوعی: به شادی و خوشی روی نیاور که از غم و اندوه دور باشی، زیرا حتی آب زلال هم ممکن است گرد و غبار را به خود بگیرد.
گذشتم از سر گردون به عاجزی، غافل
که سبزه گرچه شود پایمال، برخیزد
هوش مصنوعی: از دشواری‌ها و مشکلات عبور کردم، غافل از این که حتی اگر گیاهان زیر پا بروند، دوباره رشد می‌کنند.
ز صد هزار سخنور که در جهان آید
یکی چو صائب شوریده حال برخیزد
هوش مصنوعی: از میان صد هزار سخن‌سرای موجود در دنیا، فقط یک نفر مانند صائب، که حال و هوای خاصی دارد، پا به عرصه وجود می‌گذارد.