غزل شمارهٔ ۳۸۱
کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟
که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را
خبر از حسرت سرشار من زان لب کسی دارد
که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را
دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم
به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را
ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده
تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را
کسی کز چشمه تیغ شهادت تازه شد جانش
به آب خضر هیهات است تر سازد گلویش را
ز گوهر چون صدف می شد غنی، بی منت نیسان
اگر گردآوری می کرد سایل آبرویش را
جگرگاه زمین شد رفته رفته یوسفستانی
ز بس بردند زیر خاک، عشاق آرزویش را
بهار پاکدامن را عبیر پیرهن می شد
صبا می برد اگر صائب به گلشن خاک کویش را
غزل شمارهٔ ۳۸۰: به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش راغزل شمارهٔ ۳۸۲: نگاه عجز باشد گر زبانی هست عاشق را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟
که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را
هوش مصنوعی: چطور میتوانم چهره زیبای او را بیپرده نگاه کنم، در حالی که من در دل خود، آرزوی او را پنهان کردهام؟
خبر از حسرت سرشار من زان لب کسی دارد
که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را
هوش مصنوعی: کسی از حسرت و دلتنگی شدید من باخبر است که از چشمه حیات، ظرفش را خالی آورده است.
دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم
به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را
هوش مصنوعی: دل او به خاطر نگرانی از پایان کارش، همچون موجی به تلاطم درآمده است. هر کسی که در جستجوی حقیقت و معنای زندگی باشد، باید به آبهای عمیق دل خود وصل شود.
ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده
تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را
هوش مصنوعی: اگر نور ایمان را در کفر پنهان میبینی، به زیر زلفهای خوشبو و سیاه او نگاه کن.
کسی کز چشمه تیغ شهادت تازه شد جانش
به آب خضر هیهات است تر سازد گلویش را
هوش مصنوعی: کسی که با شهادت جانش را تازه کرده، هرگز نمیتواند گلویش را از آب خضر سیراب کند.
ز گوهر چون صدف می شد غنی، بی منت نیسان
اگر گردآوری می کرد سایل آبرویش را
هوش مصنوعی: وقتی که صدف مانند گوهر غنی میشود، نیازی به درخواست و کمک از دیگران ندارد؛ چرا که خود میتواند با جمعآوری بهبود بخشد و آبرو و اعتبارش را حفظ کند.
جگرگاه زمین شد رفته رفته یوسفستانی
ز بس بردند زیر خاک، عشاق آرزویش را
هوش مصنوعی: زمین به تدریج به مکانی شبیه یوسفستان تبدیل شده است، زیرا بسیاری از عاشقان را به زیر خاک بردهاند و آنها به شدت به یاد یوسف آرزوی دیدارش را دارند.
بهار پاکدامن را عبیر پیرهن می شد
صبا می برد اگر صائب به گلشن خاک کویش را
هوش مصنوعی: اگر نسیم بهاری عطر نابی را از پیراهن بهار بیاورد، صائب میگوید که خاکی که در آنجا هستی، به گلشن تبدیل میشود.

صائب