غزل شمارهٔ ۳۸۰
به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را
به نوبت پاس می دارند گلها خار راهش را
ز دست کوته مشاطه این جرأت نمی آید
مگر گردون ز پستی بشکند طرف کلاهش را
به این شوکت ندارد یاد، گردون صاحب اقبالی
نمی پاشد ز هم باد صبا گرد سپاهش را
کند از دورباش ناز او پهلو تهی گردون
چه حد دارد که در آغوش گیرد هاله ماهش را؟
ز شوخی گرچه میماند به آهو چشم پر کارش
شکوه پنجه شیرست مژگان سیاهش را
ز دست انداز او گردد نگارین، پای سیمینش
نپیچد بر کمر در جلوه، گر زلف سیاهش را
به سیر کوچه باغ خلد اگر اقبال فرماید
عبیر پیرهن سازند حوران خاک راهش را
عزیز مصر تا کنعان گریبان چاک می آمد
اگر می داشت یوسف در نکویی دستگاهش را
ز فکر قامت رعنای او دل حسرتی دارد
که چون طول امل پایان نباشد مد آهش را
ازان غارتگر ایمان و دل، رویی که من دیدم
عجب دارم به رو آرند در محشر گناهش را
زد از بی تابی دل بر در بیگانگی صائب
پس از عمری که با خود آشنا کردم نگاهش را
غزل شمارهٔ ۳۷۹: چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش راغزل شمارهٔ ۳۸۱: کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را
به نوبت پاس می دارند گلها خار راهش را
هوش مصنوعی: زلفهای خوشبو و زیبای معشوق، باعث میشود که زیبایی او همیشه مورد توجه قرار گیرد و گلها به نوبت، مانع از آزار او میشوند.
ز دست کوته مشاطه این جرأت نمی آید
مگر گردون ز پستی بشکند طرف کلاهش را
هوش مصنوعی: به خاطر کوتاهی دست آرایشگر، این جرات به وجود نمیآید مگر اینکه آسمان از پایین آمدن شکسته شود و کلاه او را بالا ببرد.
به این شوکت ندارد یاد، گردون صاحب اقبالی
نمی پاشد ز هم باد صبا گرد سپاهش را
هوش مصنوعی: در این دنیا، زیبایی و رونق هیچگاه ماندگار نیست و سرنوشت افراد همیشه در نوسان است. به همین دلیل، ما نمیتوانیم به قدرت و ثروت تکیه کنیم، چرا که همه چیز ممکن است در یک لحظه تغییر کند.
کند از دورباش ناز او پهلو تهی گردون
چه حد دارد که در آغوش گیرد هاله ماهش را؟
هوش مصنوعی: از دور ناز و زیبایی او را تماشا میکنم، چه اندازه شگفتانگیز است که این دنیا توانسته است هاله و زیبایی او را در آغوش بگیرد!
ز شوخی گرچه میماند به آهو چشم پر کارش
شکوه پنجه شیرست مژگان سیاهش را
هوش مصنوعی: اگرچه آهو به خاطر شوخی و لطافت در چشمانش زیبایی خاصی دارد، اما در مقابل، مژهای سیاه او مانند پنجهای قوی و شگفتانگیز از شیر هستند.
ز دست انداز او گردد نگارین، پای سیمینش
نپیچد بر کمر در جلوه، گر زلف سیاهش را
هوش مصنوعی: دختر زیبا به خاطر زیباییاش از دقت و مهارت او دچار انحراف میشود، اما پای او به خاطر جذابیتش به کمرش نپیچد، اگر موهای سیاهش را به نمایش بگذارد.
به سیر کوچه باغ خلد اگر اقبال فرماید
عبیر پیرهن سازند حوران خاک راهش را
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به ما اجازه دهد، عطر و بوی خوش لباس حوران بهشتی، مسیر را زیباتر خواهد کرد.
عزیز مصر تا کنعان گریبان چاک می آمد
اگر می داشت یوسف در نکویی دستگاهش را
هوش مصنوعی: عزیز مصر اگر یوسف را در مقام و موقعیتش میداشت، هرگز از غم و اندوه به حال کنعان نمیافتاد و دلتنگ نمیشد.
ز فکر قامت رعنای او دل حسرتی دارد
که چون طول امل پایان نباشد مد آهش را
هوش مصنوعی: دل انسان به خاطر زیبایی و قامت دلربای او دچار حسرت شده است، به گونهای که این حسرت همچون آرزوهای طولانی هیچگاه به پایان نمیرسد و تنها مدام آه کشیده میشود.
ازان غارتگر ایمان و دل، رویی که من دیدم
عجب دارم به رو آرند در محشر گناهش را
هوش مصنوعی: من از آن کسی که ایمان و دل مردم را غارت کرده، شگفتزدهام که در روز قیامت چطور روی او را میبینم و گناهانش را به رویش خواهند آورد.
زد از بی تابی دل بر در بیگانگی صائب
پس از عمری که با خود آشنا کردم نگاهش را
هوش مصنوعی: پس از سالها آشنایی با خود، به خاطر بیتابیام دل به درب دلبستگیهای بیگانه زدم و نگاه او را درک کردم.

صائب