غزل شمارهٔ ۳۸۰۶
ز آه من دل سنگین یار می لرزد
ز برق تیشه من کوهسار می لرزد
به راز عشق دل بیقرار می لرزد
محیط بر گهر شاهوار می لرزد
در آب آینه لنگر فکند پرتو مهر
دل من است که بر یک قرار می لرزد
ز خویش بار بیفشان که تا ثمر دارد
چو برگ بید دل شاخسار می لرزد
چه غم ز سنگ ملامت جنون کامل را؟
که از محک زر ناقص عیار می لرزد
چو گوهری که ز آیینه باشدش میدان
عرق به چهره آن گلعذار می لرزد
چه اشک پاک توانی ز چشم مردم کرد؟
ترا که دست به نقش و نگار می لرزد
ز کار خلق گره باز چون توانی کرد؟
ترا که دست مدام از خمار می لرزد
چه گل ز دامن دشت جنون توانی چید؟
چنین که پای تو از زخم خار می لرزد
اگر چه همت آتش بلند افتاده است
به خرده ای که دهد چون شرار می لرزد
مشو ز زخم مکافات عاجزان ایمن
که برق را دل از آسیب خار می لرزد
کجا به رتبه منصور سرفراز شود؟
کسی که همچو رسن زیر دار می لرزد
به کوه اگر کمر و تاج روزگار دهد
دلش به دولت ناپایدار می لرزد
منم که بار غم عشق می برم صائب
وگرنه کوه درین زیر بار می لرزد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز آه من دل سنگین یار می لرزد
ز برق تیشه من کوهسار می لرزد
هوش مصنوعی: از غم و اندوه من، دل معشوقی که سنگین و محکم به نظر میرسد نیز به لرزه در میآید؛ همچنان که کوهها از ضربههای چکش من دچار لرزش میشوند.
به راز عشق دل بیقرار می لرزد
محیط بر گهر شاهوار می لرزد
هوش مصنوعی: دل انسانی که عاشق است، به خاطر رازهای عشق به شدت ناآرام و لرزان است، مانند محیطی که در اطراف یک سنگ قیمتی بزرگ و باارزش به جنب و جوش درمیآید.
در آب آینه لنگر فکند پرتو مهر
دل من است که بر یک قرار می لرزد
هوش مصنوعی: پرتو خورشید در آب آینه میلنگر، و این پرتو نشاندهنده قلب من است که بر روی یک نقطه ثابت نمیماند و مدام در حال لرزیدن است.
ز خویش بار بیفشان که تا ثمر دارد
چو برگ بید دل شاخسار می لرزد
هوش مصنوعی: خودت را رها کن و از بارهای سنگین و نگرانیها خلاص شو تا به نتایج مثبتی برسی. همانطور که درخت بید با برگهایش در باد میلرزد، دل تو نیز میتواند تحت تأثیر قرار گیرد.
چه غم ز سنگ ملامت جنون کامل را؟
که از محک زر ناقص عیار می لرزد
هوش مصنوعی: چه نگران باشم از سرزنش سنگی که به جنون کامل من آسیبی نمیزند، زیرا طلای خالص از عیار نادرست میلرزد.
چو گوهری که ز آیینه باشدش میدان
عرق به چهره آن گلعذار می لرزد
هوش مصنوعی: همانطور که یک مروارید درون یک آینه در اثر نور و حرکت میدرخشد، چهرهی آن دختر زیبا نیز از شادی و لطافت میلرزد و میدرخشد.
چه اشک پاک توانی ز چشم مردم کرد؟
ترا که دست به نقش و نگار می لرزد
هوش مصنوعی: چقدر میتوانی از چشم مردم اشک صاف و بیآلایش بریزی؟ وقتی که تو خودت در هنرت لرزش داری و نسبت به نقشها و طراحیهای خود مطمئن نیستی.
ز کار خلق گره باز چون توانی کرد؟
ترا که دست مدام از خمار می لرزد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی مشکلات مردم را حل کنی، وقتی خودت دائماً تحت تأثیر مستی هستی و کنترلی بر خود نداری؟
چه گل ز دامن دشت جنون توانی چید؟
چنین که پای تو از زخم خار می لرزد
هوش مصنوعی: آیا میتوانی از دشت جنون خود گلی بچینی؟ در حالی که پای تو به خاطر زخمهای خاری که خوردهای، میلرزد.
اگر چه همت آتش بلند افتاده است
به خرده ای که دهد چون شرار می لرزد
هوش مصنوعی: هرچند که تلاش و کوشش بسیار زیاد شده است، اما اندکی خشم و ناآرامی نیز وجود دارد که مانند شعلهای در حال لرزش است.
مشو ز زخم مکافات عاجزان ایمن
که برق را دل از آسیب خار می لرزد
هوش مصنوعی: از زخم و درد دیوانهها غافل نباش، چرا که حتی برق هم از آسیب و خطر میترسد.
کجا به رتبه منصور سرفراز شود؟
کسی که همچو رسن زیر دار می لرزد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی که مانند ریسمانی زیر دار به لرزه در میآید، به مقام بلند منصور دست یابد؟
به کوه اگر کمر و تاج روزگار دهد
دلش به دولت ناپایدار می لرزد
هوش مصنوعی: اگر کسی به مقام و قدرتی دست یابد، اگرچه ممکن است در ابتدا احساس قدرت کند، اما در دلش همیشه نگرانی از زوال و ناپایداری این مقام وجود دارد.
منم که بار غم عشق می برم صائب
وگرنه کوه درین زیر بار می لرزد
هوش مصنوعی: من تنها کسی هستم که بار سنگین غم عشق را بر دوش دارم و اگر نه، کوهها هم در زیر بار سنگین میلرزند.