گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۸

ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را
ز شیرینی به حلوا احتیاجی نیست جنگش را
به بال عاریت حاشا که تیرش سر فرود آرد
سبکدستی که پیکان بال و پر گردد خدنگش را
به حرف عاشق بیدل، که پردازد در آن محفل
که چون طوطی به گفتار آورد آیینه زنگش را
مرا می پرورد در کوهساری عشق سنگین دل
که باشد ناز چشم آهوان داغ پلنگش را
درین دریا کسی یابد خبر زان گوهر یکتا
که داند همچو آغوش صدف کام نهنگش را
بیابان قناعت وسعتی دارد که هر موری
نمی داند کم از ملک سلیمان چشم تنگش را
من دیوانه راسرگشته دارد این طمع صائب
که گیرم چون فلاخن در بغل یک بار سنگش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را
ز شیرینی به حلوا احتیاجی نیست جنگش را
هوش مصنوعی: مردم با لب‌های شیرین و دوست‌داشتنی خود، نسبت به یکدیگر محبت و علاقه نشان می‌دهند و نیازی به جنگ و دعوا ندارند؛ چرا که عشق و محبتشان به اندازه‌ای شیرین است که حتی سنگ هم در برابر آن بی‌ارزش می‌شود و نیازی به مشکلات و درگیری‌ها نیست.
به بال عاریت حاشا که تیرش سر فرود آرد
سبکدستی که پیکان بال و پر گردد خدنگش را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با اعتماد به نفس و شجاعت از تکیه بر چیزهای موقتی و ناچیز پرهیز می‌کند. او بر روی بال‌های عاریتی نمی‌نشیند و نمی‌گذارد که تیرش به زمین بیفتد. در واقع، این شخص نمی‌خواهد به خاطر بی‌احتیاطی یا کم‌کاری، نفسی را از دست بدهد یا از معیارهای بلندپروازی خود پایین بیاید. او به قدرت و استقامت خود باور دارد و از امکانات محدود نمی‌ترسد.
به حرف عاشق بیدل، که پردازد در آن محفل
که چون طوطی به گفتار آورد آیینه زنگش را
هوش مصنوعی: به صحبت عاشق توجه کن، که در جمعی سخن می‌گوید که مانند طوطی در گفتار، علت وجودی و زیبایی‌اش را به نمایش می‌گذارد.
مرا می پرورد در کوهساری عشق سنگین دل
که باشد ناز چشم آهوان داغ پلنگش را
هوش مصنوعی: من را در کوهساری از عشق پرورش می‌دهند، جایی که دل سنگینی دارد و ناز چشم‌های آهوان در آن با حرارت داغ پلنگ ترکیب می‌شود.
درین دریا کسی یابد خبر زان گوهر یکتا
که داند همچو آغوش صدف کام نهنگش را
هوش مصنوعی: توی این دریا هیچ‌کس نمی‌تواند از آن گوهر بی‌نظیر باخبر شود، مگر اینکه کسی مانند آغوش صدف که می‌تواند دهن نهنگ را در بر بگیرد، آن را بشناسد.
بیابان قناعت وسعتی دارد که هر موری
نمی داند کم از ملک سلیمان چشم تنگش را
هوش مصنوعی: در بیابان قناعت، فضا و وسعتی وجود دارد که بسیاری از موری‌ها از آن بی‌خبرند و نمی‌دانند که دیدگاه محدودشان از خود ملک سلیمان کمتر است.
من دیوانه راسرگشته دارد این طمع صائب
که گیرم چون فلاخن در بغل یک بار سنگش را
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر آرزوی شخصی است که همچون کسی که سنگی را در فلاخن گرفته، در جستجوی هدفی است. او در تلاش است تا چیزی را به دست آورد که در درونش او را سرگشته و دیوانه کرده است. این شخص امیدوار است که بتواند آن هدف را با قدرت و شدت بیشتری به دست آورد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۷۸ به خوانش عندلیب