گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۴

به مژگان خارخار از سینه می رویاند آتش را
به یاقوت لب از رخ رنگ می گرداند آتش را
کبابم می کند آن مست بی پروا، نمی داند
که هر یک قطره اشک من به خون غلتاند آتش را
سپند من ندارد تاب مهتاب و تو سنگین دل
مزاج سرکشی داری که می سوزاند آتش را
نیم پروانه تا بر گرد شمع دیگران گردم
سپند شوخ من از سنگ می رویاند آتش را
به چشم اشکبار من چه خواهد کرد، حیرانم
بر رویی که در چشم آب می گرداند آتش را
درین قحط هواداری، عجب دارم ز خاکستر
که در هنگام مردن چشم می پوشاند آتش را
سخن پرداز شد از عشق تا حسن جهانسوزش
سپند ما بلند آوازه می گرداند آتش را
به همواری ادب کن خصم سرکش را که خاکستر
به نرمی زیر دست خویش می گرداند آتش را
نمی باشد سپر انداختن در کیش ما صائب
سپند ما به میدان جدل می خواند آتش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مژگان خارخار از سینه می رویاند آتش را
به یاقوت لب از رخ رنگ می گرداند آتش را
هوش مصنوعی: با حرکات پلک‌هایش آتش را از عمق دل زنده می‌کند و با لب‌های مانند یاقوتش، رنگ آتش را به چهره‌اش می‌آورد.
کبابم می کند آن مست بی پروا، نمی داند
که هر یک قطره اشک من به خون غلتاند آتش را
هوش مصنوعی: محبت آن معشوق بی‌خیال، مثل آتش وجودم را می‌سوزاند، اما او نمی‌داند که هر قطره اشک من هم می‌تواند شعله‌ورتر کند این آتش سوزان را.
سپند من ندارد تاب مهتاب و تو سنگین دل
مزاج سرکشی داری که می سوزاند آتش را
هوش مصنوعی: محصول من نمی‌تواند تاب و تحمل نور ماه را داشته باشد و تو که دل سنگینی داری، طبع سرکش و تند مزاجی داری که آتش را شعله‌ور و سوزان می‌کند.
نیم پروانه تا بر گرد شمع دیگران گردم
سپند شوخ من از سنگ می رویاند آتش را
هوش مصنوعی: من مانند پروانه‌ای هستم که برای گرد آمدن و رقصیدن دور شمع دیگران، از آتش خویش می‌سوزم. اما عشق و شوق من آنقدر زنده و قوی است که حتی از دل سنگ هم می‌توانم آتش بزنم.
به چشم اشکبار من چه خواهد کرد، حیرانم
بر رویی که در چشم آب می گرداند آتش را
هوش مصنوعی: به چشمان پر از اشک من چه خواهد گذشت؟ من گیجم از چهره‌ای که آتش را در آب منعکس می‌کند.
درین قحط هواداری، عجب دارم ز خاکستر
که در هنگام مردن چشم می پوشاند آتش را
هوش مصنوعی: در این زمانه که دوستان و یاری‌ها کم شده‌اند، برایم عجیب است که خاکستر در لحظه مرگ، آتش را می‌پوشاند.
سخن پرداز شد از عشق تا حسن جهانسوزش
سپند ما بلند آوازه می گرداند آتش را
هوش مصنوعی: عشقی که بر دل ها می‌افروزد، به سخن آوری رسیده است و زیبایی آن به قدری قوی است که مانند آذرخش، آتش را به اوج می‌رساند و آن را مشهور می‌کند.
به همواری ادب کن خصم سرکش را که خاکستر
به نرمی زیر دست خویش می گرداند آتش را
هوش مصنوعی: برای آرام کردن دشمن سرکش، باید با ادب و نرمی رفتار کرد؛ چرا که حتی آتش را هم می‌توان با لمس نرم خاکستر خاموش کرد.
نمی باشد سپر انداختن در کیش ما صائب
سپند ما به میدان جدل می خواند آتش را
هوش مصنوعی: در مذهب ما، تسلیم شدن و عقب‌نشینی وجود ندارد، بلکه روحیه ما در میدان مبارزه و چالش، با قدرت و شجاعت عمل می‌کند و آتش جدل را برافروخته می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۷۴ به خوانش عندلیب