غزل شمارهٔ ۳۷۳
ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را
که چندین عقده در کار از سپند افتاد آتش را
مرا در وادیی می جوشد از دل عقده مشکل
که نتواند گره از دل گشودن باد آتش را
ندارد عشق عالمسوز پروای سرشک ما
نمی سازد خموش از آب خود فولاد آتش را
مکن با ناتوانان سرکشی هر چند مغروری
که از هر مشت خاری می رسد امداد آتش را
کبابم گر کند دشمن، جز این حرفی نمی گویم
که اشک تلخ من یارب گواراباد آتش را!
گشاد جان زندانی بود در سختی دوران
ز قید سنگ، آهن می کند آزاد آتش را
نخواهد آتش از همسایه هر کس جوهری دارد
چنار از سینه خود می کند ایجاد آتش را
به رسوایی علم شد زین تهی مغزان می روشن
مگر از کف به هم سودن کند ایجاد آتش را
ز زندان ماه کنعان خوی خود صائب نگرداند
نخواهد سرکشی در سنگ رفت از یاد آتش را
غزل شمارهٔ ۳۷۲: گلاندامی که میدادم به خون دیده آبش راغزل شمارهٔ ۳۷۴: به مژگان خارخار از سینه می رویاند آتش را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را
که چندین عقده در کار از سپند افتاد آتش را
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره او آتش به حیرت افتاد، زیرا دلیلی برای شگفتی ایجاب شد که در نتیجه آن چندین مشکل و غم از دل آتش برطرف گردید.
مرا در وادیی می جوشد از دل عقده مشکل
که نتواند گره از دل گشودن باد آتش را
هوش مصنوعی: در دل من مشکلی وجود دارد که به شدت در حال جوشیدن است و هیچ چیز نمیتواند آن را حل کند. مثل آتش که گرهای را نمیتواند باز کند.
ندارد عشق عالمسوز پروای سرشک ما
نمی سازد خموش از آب خود فولاد آتش را
هوش مصنوعی: عشق آتشینی که همه چیز را میسوزاند، به هیچچیز جز آلام و دردهای ما اهمیت نمیدهد. سکوت از خود را از جوهرهای میسازد که آتش را همچون فولاد مقاوم میکند.
مکن با ناتوانان سرکشی هر چند مغروری
که از هر مشت خاری می رسد امداد آتش را
هوش مصنوعی: با ناتوانان قهر و سرکشی مکن، هرچقدر هم که در قدرت خود مغرور باشی، چون هر ضربهای که به آنها میزنی میتواند آتش مشکلاتت را شعلهورتر کند.
کبابم گر کند دشمن، جز این حرفی نمی گویم
که اشک تلخ من یارب گواراباد آتش را!
هوش مصنوعی: اگر دشمن من را کباب کند، تنها چیزی که میگویم این است که خدایا، ای کاش اشک تلخ من بر آتش غم و اندوه افزایش یابد و آن را ملایم کند!
گشاد جان زندانی بود در سختی دوران
ز قید سنگ، آهن می کند آزاد آتش را
هوش مصنوعی: جان زندانی در سختیهای زندگی، با نیرویی همچون آتش از قید و بندهای سنگ و آهن رها میشود.
نخواهد آتش از همسایه هر کس جوهری دارد
چنار از سینه خود می کند ایجاد آتش را
هوش مصنوعی: هر کسی که درون خود ارزش و گنجینهای داشته باشد، نیازی به کمک و حمایت دیگران ندارد و میتواند به تنهایی در شرایط سخت نیز بر مشکلات غلبه کند. مانند درخت چناری که از خود آتش میسازد، بدون اینکه به دیگران وابسته باشد.
به رسوایی علم شد زین تهی مغزان می روشن
مگر از کف به هم سودن کند ایجاد آتش را
هوش مصنوعی: این شعر به نداشتن علم و آگاهی در بین افرادی اشاره دارد که درک درستی از مسائل ندارند. میگوید که آنها فقط به ظواهر توجه میکنند و نمیتوانند به عمق موضوعات پی ببرند. همچنین بیان میکند که این افراد به راحتی میتوانند به ایجاد مشکلات و بحرانها منجر شوند، مشابه جرقهای که میتواند آتش را به وجود آورد. بدین ترتیب، اثر منفی نادانی و بیخبری در جامعه به تصویر کشیده شده است.
ز زندان ماه کنعان خوی خود صائب نگرداند
نخواهد سرکشی در سنگ رفت از یاد آتش را
هوش مصنوعی: صائب از زندان کنعان یاد میکند و میگوید که هیچگاه از سرکشی دور نخواهد شد. او به این نتیجه میرسد که در برابر سختیها و مشکلات، باید از یاد آتش و زبانههای آن بیفتد.

صائب