گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۰

بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را
به فریاد آورد مشتی نمک دریای آتش را
دو بالا می شود شور جنون در دامن صحرا
که گردد بال و پر میدان خالی اسب سرکش را
ز سیر و دور مجنون عشق عالمسوز کامل شد
که سازد شعله جواله خوش پرگار آتش را
تراوش می کند خون دل از لبهای خشک من
سفال تشنه گر بیرون دهد صهبای بی غش را
به احسان دولت دنیای فانی می شود باقی
عنانداری به دست باز کن این اسب سرکش را
کجا آگاه گردی از دل صاف خشن پوشان؟
که از آیینه داری در نظر پشت منقش را
فضای آسمان تنگ است بر جولان شوخ او
به افسون چون توان در شیشه کردن آن پریوش را؟
به چشم خود چو مژگان جا دهد صید حرم تیرت
مکن خالی به هر صید زبون زنهار ترکش را
قناعت با نگاه دور کن ز آمیزش خوبان
که آب زندگی هم می کند خاموش آتش را
گذارد عشق هر کس را که نعل شوق در آتش
به اسب چوب صائب طی کند صحرای آتش را
میفشان تخم قابل در زمین شور بی حاصل
به بی دردان مخوان زنهار صائب شعر دلکش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را
به فریاد آورد مشتی نمک دریای آتش را
هوش مصنوعی: سرود عشق و احساسات سرکش عاشقان را به اوج می‌برد و فریاد می‌زند؛ این در حالی است که اندکی از تلخی و شور حیات را نیز در آتش اشتیاق می‌سوزاند.
دو بالا می شود شور جنون در دامن صحرا
که گردد بال و پر میدان خالی اسب سرکش را
هوش مصنوعی: در دشت و صحرا حالتی پرشور و دیوانه‌وار به وجود می‌آید، طوری که روح و نیروی اسب سرکش در فضایی خالی از میدان جولان می‌کند.
ز سیر و دور مجنون عشق عالمسوز کامل شد
که سازد شعله جواله خوش پرگار آتش را
هوش مصنوعی: از مسیر و دوری مجنون عشق، تاب و توان او به کمال رسید، تا اینکه شعله‌های آتش را به صورت زیبا و منظم برافروزد.
تراوش می کند خون دل از لبهای خشک من
سفال تشنه گر بیرون دهد صهبای بی غش را
هوش مصنوعی: از لب‌های خشک من، دل‌شکستگی و اندوهی همچون خون بیرون می‌زند، اگر سفالی تشنه بتواند شرابی خالص و ناب را به بیرون بدهد.
به احسان دولت دنیای فانی می شود باقی
عنانداری به دست باز کن این اسب سرکش را
هوش مصنوعی: به لطف دولت، زندگی دنیوی که زودگذر است، باقی می‌ماند. به جای اینکه در سختی و لجاجت بمانیم، بهتر است این اسب سرکش را که نماد چالش‌ها و مشکلات است، کنترل کنیم.
کجا آگاه گردی از دل صاف خشن پوشان؟
که از آیینه داری در نظر پشت منقش را
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که چطور می‌توانی از دل پاک افرادی که ظاهر خشن دارند آگاه شوی؟ زیرا تو تنها تصاویری را که در آیینه می‌بینی در ذهنت داری.
فضای آسمان تنگ است بر جولان شوخ او
به افسون چون توان در شیشه کردن آن پریوش را؟
هوش مصنوعی: آسمان برای پرواز زیبا و بازیگوش او بسیار کوچک است. چگونه می‌توانم او را به طوری در شیشه قرار دهم که همچنان جادویی و افسون‌گونه باشد؟
به چشم خود چو مژگان جا دهد صید حرم تیرت
مکن خالی به هر صید زبون زنهار ترکش را
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و محنت عشق را با چشم خود ببینی، مراقب باش که با تیر محبت به کسی آسیب نرسانی، زیرا هر کسی که به دام عشق می‌افتد، در برابر تیر و ترکش تو آسیب‌پذیر است.
قناعت با نگاه دور کن ز آمیزش خوبان
که آب زندگی هم می کند خاموش آتش را
هوش مصنوعی: قناعت و خویشتن‌داری را در نظر داشته باش و از نزدیکی به انسان‌های نیکو بپرهیز، چرا که آب زندگی توانایی خاموش کردن آتش را دارد.
گذارد عشق هر کس را که نعل شوق در آتش
به اسب چوب صائب طی کند صحرای آتش را
هوش مصنوعی: عشق هر شخصی را به گونه‌ای قرار می‌دهد که اگر کسی آماده باشد و با شوق خود به سوی یک هدف برود، می‌تواند از مسائل و دشواری‌های سخت عبور کند و به آنچه می‌خواهد برسد.
میفشان تخم قابل در زمین شور بی حاصل
به بی دردان مخوان زنهار صائب شعر دلکش را
هوش مصنوعی: در زمین خشک و بی‌ثمر، بذر چیزهای باارزش را نکارید، زیرا افراد بی‌خبر و نادان را از زیبایی‌های سروده‌ها و احساسات دل‌انگیز آگاه نکنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۷۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1401/04/06 00:07
خ م

فراقش عشق را زاید، وصالش عشق را کاهد

((که آب زندگی هم کند خاموش آتش را))

 

مهدی فصیحی رامندی