غزل شمارهٔ ۳۷
غیر حق را میدهی ره در حریمِ دل چرا؟
میکِشی بر صفحهٔ هستی خطِ باطل چرا
از رباطِ تن چو بگذشتی دگر معموره نیست
زادِ راهی بر نمیداری ازین منزل چرا
هست چون جان، چاردیوارِ عناصر گو مباش
میخوری ای لیلی عالم غمِ محمل چرا
کار با تیغِ اجل در زندگانی قطع کن
کارها را میکنی بر خویشتن مشکل چرا
دَم چو آگاهی ندارد، تیغِ زهرآلودهای است
میزنی بر تیغ خود را هر دم ای غافل چرا
دیدهٔ صحرائیان از انتظارت شد سفید
اینقدر در حَی توقفکردن ای محمل چرا
ز اشتیاقت بحر از طوفان گریبان میدرد
پافشردن اینقدر ای سیلِ در منزل چرا
دیدهٔ قربانیان پوشش نمیگیرد به خود
چشمِ حیرانِ مرا میبندی ای قاتل چرا
صحبتِ حال است اینجا گفتگو را بار نیست
وقتِ ما را میکنی شوریده ای عاقل چرا
شد ز وصلِ غنچه خوشبو جامهٔ بادِ سحر
در نیامیزی درین گلشن به اهلِ دل چرا
میتواند کِشتِ ما را قطرهای سیراب کرد
اینقدر اِستادگی ای ابرِ دریادل چرا
خاکِ صحرای عدم از خونِ هستی بهتر است
بر سرِ جان اینقدر میلرزی ای بسمل چرا
چون شدی تسلیم، هر کامِ نهنگی ساحل است
اینقدر آویختن در دامنِ ساحل چرا
نوری از پیشانیِ صاحبدلان دریوزه کن
شمعِ خود را میبری دلمرده زین محفل چرا
شبنم از نظارهٔ خورشید بر معراج رفت
چشم میپوشی ز روی مرشدِ کامل چرا
ای که روی عالَمی را جانبِ خود کردهای
رو نمیآری به روی صائبِ بیدل چرا؟
غزل شمارهٔ ۳۶: چشم میپوشی ازان رخسارِ جانپرور چرا؟غزل شمارهٔ ۳۸: در هوای کامِ دنیا میفشانی جان چرا؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غیر حق را میدهی ره در حریمِ دل چرا؟
میکِشی بر صفحهٔ هستی خطِ باطل چرا
هوش مصنوعی: چرا اجازه میدهی که چیزهای نادرست وارد قلبت شوند؟ چرا در زندگیات آثار و نشانههای بیارزش را میگذاری؟
از رباطِ تن چو بگذشتی دگر معموره نیست
زادِ راهی بر نمیداری ازین منزل چرا
هوش مصنوعی: وقتی از جسم و بدن عبور کردی، دیگر هیچگونه کینه یا بار اضافی برای سفر در این دنیا با خود نمیآوری. پس چرا هنوز در این مسیر میمانی؟
هست چون جان، چاردیوارِ عناصر گو مباش
میخوری ای لیلی عالم غمِ محمل چرا
هوش مصنوعی: زندهدامانِ زندگی چون جان، داشتههای طبیعیاش را در چهارچوبی نگهداشته است. ای لیلی، چرا در دنیای درد و رنج خود غرق شدهای؟
کار با تیغِ اجل در زندگانی قطع کن
کارها را میکنی بر خویشتن مشکل چرا
هوش مصنوعی: در زندگی خود کارهایت را با احتیاط انجام بده و از خطرات دوری کن، زیرا اگر به موقع جلوی مشکلات را نگیری، خودت را به دردسر میاندازی.
دَم چو آگاهی ندارد، تیغِ زهرآلودهای است
میزنی بر تیغ خود را هر دم ای غافل چرا
هوش مصنوعی: وقتی انسان از حقیقت و واقعیت دور باشد، مانند شمشیری است که سم دارد و به خود آسیب میزند. هر لحظه که غافل هستی، خود را با این شمشیر خواهد زد. پس باید آگاه باشی و از غفلت پرهیز کنی.
دیدهٔ صحرائیان از انتظارت شد سفید
اینقدر در حَی توقفکردن ای محمل چرا
هوش مصنوعی: چشمان بیابانیها از شدت انتظار تو به سفیدی گرایید. چرا ای کاروان، اینقدر درنگ میکنی؟
ز اشتیاقت بحر از طوفان گریبان میدرد
پافشردن اینقدر ای سیلِ در منزل چرا
هوش مصنوعی: به خاطر اشتیاق تو، دریا چنان طوفانی شده که درختان را از ریشه میکند. پس چرا ای سیلِ در خانه، این همه بیتابی میکنی؟
دیدهٔ قربانیان پوشش نمیگیرد به خود
چشمِ حیرانِ مرا میبندی ای قاتل چرا
هوش مصنوعی: چشمهای کسانی که قربانی شدهاند، هیچگاه به آرامش نمیرسد و تو ای قاتل، چرا مرا که در حیرت هستم به خودت نمیپیوندی؟
صحبتِ حال است اینجا گفتگو را بار نیست
وقتِ ما را میکنی شوریده ای عاقل چرا
هوش مصنوعی: این میگوید که در اینجا صحبت از وضعیت و حال است و نیازی به بحث و گفتوگوهای بیخود نیست. عاقل، چرا وقت خود را برای چیزهای بیمعنا تلف میکنی؟
شد ز وصلِ غنچه خوشبو جامهٔ بادِ سحر
در نیامیزی درین گلشن به اهلِ دل چرا
هوش مصنوعی: از لذت وصال گل خوشبو، نسیم صبح به این گلستان نپیوندید، چرا که این به اهل دل مربوط میشود.
میتواند کِشتِ ما را قطرهای سیراب کرد
اینقدر اِستادگی ای ابرِ دریادل چرا
هوش مصنوعی: این بیت به تذکری دربارهٔ امید و persiance میپردازد. میگوید که حتی یک قطره آب نیز میتواند زمین ما را سیراب کند و یادآور میشود که چرا باید در برابر مشکلات ایستادگی کنیم، با وجود اینکه وضعیت ممکن است دشوار باشد. شاعر شاید میخواهد به این نکته اشاره کند که قدرتی در کوچکترین کمکها وجود دارد و نباید ناامید شد.
خاکِ صحرای عدم از خونِ هستی بهتر است
بر سرِ جان اینقدر میلرزی ای بسمل چرا
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا پر از درد و رنج است و گاهی بهتر است که به خاموشی و نبودن فکر کنیم. تو که به شدت تحت تاثیر مشقتها و سختیها هستی، چرا اینقدر نگران و مضطربی؟
چون شدی تسلیم، هر کامِ نهنگی ساحل است
اینقدر آویختن در دامنِ ساحل چرا
هوش مصنوعی: وقتی که خود را تسلیم کردی، هر خواستهات مثل نهنگ در ساحل آسان و در دسترس خواهد بود. پس چرا اینقدر خود را در دامن ساحل نگهداری؟
نوری از پیشانیِ صاحبدلان دریوزه کن
شمعِ خود را میبری دلمرده زین محفل چرا
هوش مصنوعی: مردان خدا و معنوی، با چهرهای نورانی و درخشان، به خاطر محبت و ایمان خود، به دیگران کمک میکنند. اما من چرا در این جمعی که پر از نور و امید است، دلمرده و ناامید هستم؟
شبنم از نظارهٔ خورشید بر معراج رفت
چشم میپوشی ز روی مرشدِ کامل چرا
هوش مصنوعی: شبنم به خاطر دیده شدن توسط خورشید به اوج و بلندی خاصی رسیده است. چرا تو از نگاه کردن به چهرهٔ راهنمایی که به کمال رسیده، خودت را دور میکنی؟
ای که روی عالَمی را جانبِ خود کردهای
رو نمیآری به روی صائبِ بیدل چرا؟
هوش مصنوعی: تو که همه عالم را به سمت خود جلب کردهای، چرا به من، صائب بیدل، توجه نمیکنی؟