گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۳

برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را
نهان تا چند دارم در نمد آیینه خود را؟
کسی را می رسد لاف زبردستی درین میدان
که از دشمن نخواهد وقت فرصت کینه خود را
درین دریا حبابی چهره مقصود می بیند
که کرد از کاسه زانوی خود آیینه خود را
چو طفلان هفته ای یک روز آزادی نمی خواهم
بدل با روز شنبه می کنم آدینه خود را
مگر بی خواست آب رحم گرد دیده اش گردد
به دشمن می نمایم سینه بی کینه خود را
نگنجد در ته دامان ساحل گوهر رازم
به دریا می سپارم چون صدف گنجینه خود را
میان اهل دل صائب نیارد سر بر آوردن
نسازد دوست هر کس دشمن دیرینه خود را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را
نهان تا چند دارم در نمد آیینه خود را؟
هوش مصنوعی: من لباس پشمی خود را بر آتش می‌گذارم تا پنهان بماند؛ اما تا کی می‌توانم درون این نمد، حقیقت خود را بپوشانم؟
کسی را می رسد لاف زبردستی درین میدان
که از دشمن نخواهد وقت فرصت کینه خود را
هوش مصنوعی: کسی در این میدان می‌تواند ادعای مهارت کند که دشمنش را در فرصت مناسب نراند و کینه‌اش را فراموش کند.
درین دریا حبابی چهره مقصود می بیند
که کرد از کاسه زانوی خود آیینه خود را
هوش مصنوعی: در این دریا، یک حباب تصویری از هدف خود را می‌بیند که به واسطه کاسه زانویش، مانند آینه‌ای به خود نگریسته است.
چو طفلان هفته ای یک روز آزادی نمی خواهم
بدل با روز شنبه می کنم آدینه خود را
هوش مصنوعی: من مانند کودکان، فقط یک روز در هفته آزادی می‌خواهم. با روز شنبه، روز فراغتم را تنظیم می‌کنم تا آن را به روز آدینه تبدیل کنم.
مگر بی خواست آب رحم گرد دیده اش گردد
به دشمن می نمایم سینه بی کینه خود را
هوش مصنوعی: آیا ممکن است به خاطر احساس رحمت، چشمان او به امیدی بیفتد؟ من در برابر دشمن، سینه‌ای بی‌کینه و بدون حس دشمنی نشان می‌دهم.
نگنجد در ته دامان ساحل گوهر رازم
به دریا می سپارم چون صدف گنجینه خود را
هوش مصنوعی: راز من در دامن ساحل جای نمی‌گیرد، بنابراین آن را مانند صدف به دریا می‌سپارم تا از آن نگهداری کند.
میان اهل دل صائب نیارد سر بر آوردن
نسازد دوست هر کس دشمن دیرینه خود را
هوش مصنوعی: در جمع افراد با دل و معنا، کسی نمی‌تواند خود را برجسته کند. دوستی نیست که دشمن دیرینه‌اش را فراموش کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۶۳ به خوانش عندلیب