گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۰

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را
که از ظلمت برون آرم روان روشن خود را
نماند نامه ناشسته در دست سیه کاران
به صحرای قیامت گر فشارم دامن خود را
ز عمر برق جولان آن قدر فرصت طمع دارم
که پاک از سبزه بیگانه سازم گلشن خود را
من آزاده را در خون کشد چون پنجه شیران
ز نقش بوریا سازم اگر پیراهن خود را
همان با نفس نیکی می کنم، هر چند می دانم
کز احسان نیست ممکن دوست کردن دشمن خود را
به خرج برق و باد از جمع کردن رفت کشت من
مگر از باددستی جمع سازم خرمن خود را
ز چشم عاقبت بین، هر که امید ثمر دارد
در ایام بهاران درنبندد گلشن خود را
شبی کان ماه سیما شمع خلوتخانه ام گردد
کنم با آه اول چشم بندی روزن خود را
برد زنگ از دل آیینه تاریک، خاکستر
مبدل چون کنم صائب به گلشن گلخن خود را؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را
که از ظلمت برون آرم روان روشن خود را
هوش مصنوعی: من مانند شمع در این جمع، وجود خود را فرومی‌کاهیم تا از تاریکی بیرون بیایم و روح روشن خود را نشان دهم.
نماند نامه ناشسته در دست سیه کاران
به صحرای قیامت گر فشارم دامن خود را
هوش مصنوعی: اگر دست کسانی که در کارهای نادرست هستند، نامه‌ای در دستشان باقی نماند و در روز قیامت از کارهایشان پرسیده نشود، من باید دامن خود را از این فشارها نجات دهم.
ز عمر برق جولان آن قدر فرصت طمع دارم
که پاک از سبزه بیگانه سازم گلشن خود را
هوش مصنوعی: از عمر کوتاه خود آنقدر فرصت دارم که بتوانم باغچه‌ام را از گیاهان بیگانه پاک کنم و فقط گل‌های خودم را نگهداری کنم.
من آزاده را در خون کشد چون پنجه شیران
ز نقش بوریا سازم اگر پیراهن خود را
هوش مصنوعی: من آزاده‌ای را که در خونش غوطه‌ور است، مانند شیرانی که در میدان نبرد می‌جنگند، به راحتی از میدان زندگی بیرون می‌کشم و اگر برای خود لباس مناسب داشته باشم، به این کار دست می‌زنم.
همان با نفس نیکی می کنم، هر چند می دانم
کز احسان نیست ممکن دوست کردن دشمن خود را
هوش مصنوعی: من با نفس و درون خود به خوبی رفتار می‌کنم، هرچند می‌دانم که نمی‌توان به کسی که با ما دشمنی کرده، با محبت و بخشش نزدیک شد.
به خرج برق و باد از جمع کردن رفت کشت من
مگر از باددستی جمع سازم خرمن خود را
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد و رعد و برق، کشت و کار من به هم ریخته است. آیا می‌توانم با دستان خالی و بدون ابزار، محصول خود را جمع کنم؟
ز چشم عاقبت بین، هر که امید ثمر دارد
در ایام بهاران درنبندد گلشن خود را
هوش مصنوعی: هر کسی که به آینده روشن و موفقیت‌ آمیز امیدوار است، نباید در بهار زندگی‌اش فرصت‌ها و زیبایی‌ها را از دست بدهد و خود را از لذت‌ها و دستاوردها محروم کند.
شبی کان ماه سیما شمع خلوتخانه ام گردد
کنم با آه اول چشم بندی روزن خود را
هوش مصنوعی: در شبی که چهره زیبا مثل ماه روشن می‌شود، با حسرتی عمیق، اول به یاد چشمان او روزن خود را می‌بندم.
برد زنگ از دل آیینه تاریک، خاکستر
مبدل چون کنم صائب به گلشن گلخن خود را؟
هوش مصنوعی: زنگ و کثیفی را از دل آیینه تیره ببرم، چگونه می‌توانم خاکستر و آتش را به باغ گل خود تبدیل کنم؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۶۰ به خوانش عندلیب