غزل شمارهٔ ۳۵۴۸
هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود
نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم
ساحل خار و خس ما کف این دریا بود
در فضایی که دل از تنگی جا می نالید
آسمان یک گره خاطر آن صحرا بود
بیشتر نوسفران طالع شهرت دارند
ورنه آوارگی ما، چه کم از عنقا بود؟
یک سر تیر ز ما سایه جدا می گردید
روزگاری که دل وحشی ما با ما بود
پیش ازان دم که رسد بحر به شیرازه موج
صف مژگان تو در دیده خونپالا بود
در غم این شادی ناآمده را می دیدیم
چهره صبح ز زلف شب ما پیدا بود
حسن یک جلوه مستانه درین بزم نکرد
تنگی حوصله ها مهر لب مینا بود
نرسیدیم به پروانه راحت صائب
خط آزادی ما نقش پر عنقا بود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود
هوش مصنوعی: هرآنچه که کلیم (موسی) با چشمان بینا خود دیده و فهمیده، تنها بخشی از عمق این دریاست که مملو از گوهرها و معانی پنهان است.
نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم
ساحل خار و خس ما کف این دریا بود
هوش مصنوعی: ما هرگز به جایی نرسیدیم که بتوانیم از تلاش و سختی دست بکشیم؛ در واقع، محیط و شرایطی که در آن هستیم، پر از مشکلات و موانع است.
در فضایی که دل از تنگی جا می نالید
آسمان یک گره خاطر آن صحرا بود
هوش مصنوعی: در محیطی که دل به خاطر کمبود فضا شکایت میکرد، آسمان نمایانگر یک یاد و خاطره از آن صحرا بود.
بیشتر نوسفران طالع شهرت دارند
ورنه آوارگی ما، چه کم از عنقا بود؟
هوش مصنوعی: بیشتر کسانی که به سفر میروند، به خاطر شهرت و نام و آوازهشان شناخته میشوند، اما آوارگی و بیخانمانی ما چه فرقی با افسانهها و داستانهای عجیب و غریب دارد؟
یک سر تیر ز ما سایه جدا می گردید
روزگاری که دل وحشی ما با ما بود
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، زمانی که دل سرشار از عشق و شور ما با ما بود، سایهای از ما جدا نمیشد و همه چیز به خوبی میگذشت.
پیش ازان دم که رسد بحر به شیرازه موج
صف مژگان تو در دیده خونپالا بود
هوش مصنوعی: قبل از آنکه دریا به لبهاش برسد، اشکهای چشمانت مانند دریایی از خون بر روی پلکهایم جاری بود.
در غم این شادی ناآمده را می دیدیم
چهره صبح ز زلف شب ما پیدا بود
هوش مصنوعی: در غم و اندوه، شادمانیای که هنوز نیامده بود را مینگریستیم و چهره صبح که بهواسطهی زلف شب پنهان شده بود، برای ما نمایان بود.
حسن یک جلوه مستانه درین بزم نکرد
تنگی حوصله ها مهر لب مینا بود
هوش مصنوعی: حسن با زیبایی دلربای خود در این میهمانی، حوصلهها را به تنگی نکشاند، زیرا لب مهرانگیز او مانند مینا حالتی شگفتانگیز به فضا بخشید.
نرسیدیم به پروانه راحت صائب
خط آزادی ما نقش پر عنقا بود
هوش مصنوعی: ما هرگز به مرحلهای از آزادی دست نیافتیم که بتوانیم مانند پروانهها آزاد و راحت زندگی کنیم، زیرا سرنوشت ما همچون تصویر پرندهای افسانهای و دور از دسترس باقی ماند.