گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵۴۴

درد را سوختگان تو به درمان ندهند
جگر تشنه به سرچشمه حیوان ندهند
بیقراران تو چون دامن صحرا گیرند
خار را فرصت گیرایی دامان ندهند
علم رسمی ورق سینه سیه ساختن است
عارفان کودک خود را به دبستان ندهند
روزگاری است که بی پای ملخ، نزدیکان
مور را راه سخن پیش سلیمان ندهند
تا درین باغ چو شبنم نشود آب دلت
ره به سرچشمه خورشید درخشان ندهند
این چه رسمی است که ارباب سخاوت صائب
به کسی تا دل خود را نخورد نان ندهند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درد را سوختگان تو به درمان ندهند
جگر تشنه به سرچشمه حیوان ندهند
هوش مصنوعی: کسانی که خودشان در رنج و درد هستند، نمی‌توانند به دیگران کمکی کنند. همچنین، کسی که گرایش به آب و زندگی دارد، نمی‌تواند به موجودی که از آن محروم شده، چیزی بدهد.
بیقراران تو چون دامن صحرا گیرند
خار را فرصت گیرایی دامان ندهند
هوش مصنوعی: بی‌قراری عاشقان تو باعث می‌شود که در دامن صحرا به خارها چنگ بزنند و فرصت رشد و گیرایی را از دست ندهند.
علم رسمی ورق سینه سیه ساختن است
عارفان کودک خود را به دبستان ندهند
هوش مصنوعی: علم رسمی مانند کاغذی است که بر روی سینه‌ای سیاه نوشته می‌شود. عارفان نمی‌خواهند فرزندان خود را به دبستان بسپارند.
روزگاری است که بی پای ملخ، نزدیکان
مور را راه سخن پیش سلیمان ندهند
هوش مصنوعی: در این روزگار، کسانی که پا ندارند و ناتوانند، نمی‌توانند به نزدیکان مور راهنمایی کنند و سخن بگویند؛ گویی وجود سلیمان هم تأثیری در این مسأله ندارد.
تا درین باغ چو شبنم نشود آب دلت
ره به سرچشمه خورشید درخشان ندهند
هوش مصنوعی: تا وقتی که در این باغ مانند شبنم ندرخشی، دل تو را به منبع نور و روشنی راهنمایی نخواهند کرد.
این چه رسمی است که ارباب سخاوت صائب
به کسی تا دل خود را نخورد نان ندهند
هوش مصنوعی: این چه قانونی است که افراد بخشنده به کسی نان نمی‌دهند، مگر اینکه او دل خود را به دست آورده باشد؟

حاشیه ها

1401/12/14 13:03
رضا از کرمان

سلام 

    بنده در فهم  معنی مصرع دوم بیت ششم دچار اشکال شدم  میشه دوستان توضیح بفرمایند 

اگه این جوری نوشته میشد شاید بهتر منظور رو میرسوند  شاید هم همینجوری بوده 

این چه رسمی است که ارباب سخاوت صائب

به کسی خون دل خود نخورد ،نان ندهند