گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵۳۰

هر دلی را که محبت صدف راز کند
زخمش از تیغ محال است دهن باز کند
عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟
شمع جایی که زبان در دهن گاز کند
کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک
به چه امید کسی درد دل آغاز کند؟
از لطافت نشود حسن مصور، ورنه
سنگ را تیشه من آینه پرداز کند
شد ز پرواز پریشان پر و بالم، کو عشق
که مرا جمع به سرپنجه شهباز کند؟
در سراپرده اسرار نفس محرم نیست
چشم گویای تو خون در دل غماز کند
جگر سوخته را ناله گرم است علاج
حشر خاکستر من شعله آواز کند
مهلت عمر کم و وقت بهاران تنگ است
غنچه در پوست مگر برگ سفرساز کند
نرود گرد یتیمی ز جبین گهرش
چون صدف هر که به دریوزه دهن باز کند
کی رسدنوبت ناز تو به ارباب نیاز؟
که ترا هر سر مو بر دگری ناز کند
می کند هر سخنی باز دهن را صائب
سخنی کو که ز خاطر گرهی باز کند؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دلی را که محبت صدف راز کند
زخمش از تیغ محال است دهن باز کند
هوش مصنوعی: هر دلی که عشق و محبت در آن نفوذ کند، هرگز نمی‌تواند درد و زخم ناشی از ناامیدی و دشواری‌ها را فاش کند.
عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟
شمع جایی که زبان در دهن گاز کند
هوش مصنوعی: عاشق چرا باید به انتقاد و قضاوت دیگران توجه کند؟ شمعی که در برابر بادی قرار دارد، نمی‌تواند زبان به سخن آورد و از آن گاز بگیرد.
کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک
به چه امید کسی درد دل آغاز کند؟
هوش مصنوعی: فریاد کوه نشان‌دهنده‌ی غم و اندوه است، در حالی که خنده‌ی کبک به نوعی ناپایداری و شادابی اشاره دارد. این سوال مطرح می‌شود که با وجود این ویژگی‌ها، چرا کسی باید دل خود را باز کند و از درد و غم‌هایش بگوید؟
از لطافت نشود حسن مصور، ورنه
سنگ را تیشه من آینه پرداز کند
هوش مصنوعی: اگر لطافت و زیبایی وجود نداشته باشد، زیبایی تجسمی هم به وجود نمی‌آید. در غیر این صورت، حتی سنگ هم می‌تواند با ضربه‌ای نرم و آینه‌وار جلوه‌گری کند.
شد ز پرواز پریشان پر و بالم، کو عشق
که مرا جمع به سرپنجه شهباز کند؟
هوش مصنوعی: در این بیت، گویا گوینده به حالتی از ناامیدی و سرگشتگی اشاره دارد. او از این که بال و پرش پریشان شده، احساس خستگی و سردرگمی می‌کند. او به دنبال عشقی است که بتواند او را دوباره به جمع و انس برساند و مثل شهبازی قدرتمند، او را از این حالت رها کند. در واقع، این عشق می‌تواند نجات‌بخش او باشد و او را به سوی آرامش و کمال هدایت کند.
در سراپرده اسرار نفس محرم نیست
چشم گویای تو خون در دل غماز کند
هوش مصنوعی: در فضای دل و اندیشه، هیچ کس جز خودت به رازهای درونی‌ات دسترسی ندارد. اما چشم تو، با نگاهش، رازهای پنهان را برملا می‌کند و غم را به دیگران نشان می‌دهد.
جگر سوخته را ناله گرم است علاج
حشر خاکستر من شعله آواز کند
هوش مصنوعی: دل سوخته و زخمی من، صدای ناله‌اش پر از احساس و گرماست. درمان درد و رنج من به مانند شعله‌ای است که از خاکستر برمی‌خیزد و صدایش همه جا را پر می‌کند.
مهلت عمر کم و وقت بهاران تنگ است
غنچه در پوست مگر برگ سفرساز کند
هوش مصنوعی: عمر ما کم است و زمان برای بهره‌برداری از زیبایی‌ها محدود. غنچه باید در دل خود نیرویی داشته باشد تا بتواند به سفر دست یازد.
نرود گرد یتیمی ز جبین گهرش
چون صدف هر که به دریوزه دهن باز کند
هوش مصنوعی: هرگز مشکلات و ناشادی‌های یتیمی از چهره او دور نخواهد شد، مثل صدفی که دریاچه را در خود نگه می‌دارد. کسی که به درخواست و طلب کردن بی‌مقدار بپردازد، به ذلت خواهد افتاد.
کی رسدنوبت ناز تو به ارباب نیاز؟
که ترا هر سر مو بر دگری ناز کند
هوش مصنوعی: چه زمانی نوبت به لطف و زیبایی تو می‌رسد که به دیگران نشان دهی؟ زیرا هر قسمت از وجود تو با زیبایی و نازش، بر دیگری تأثیر می‌گذارد.
می کند هر سخنی باز دهن را صائب
سخنی کو که ز خاطر گرهی باز کند؟
هوش مصنوعی: هر کلامی که گفته می‌شود، به نوعی باعث باز کردن زبان می‌شود؛ اما چه کسی می‌تواند سخن درست و حقیقی بگوید که گره‌ای از دل را باز کند؟