غزل شمارهٔ ۳۴۹۹
داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند
گرد راه عدم از خویش نیفشانده هنوز
تنگ چشمان حوادث به براتم دادند
منم آن رهرو لب تشنه که از صدق طلب
هم ز تبخاله خود آب حیاتم دادند
گرچه از عشق کشیدند به صد بند مرا
از گرفتاری ایام نجاتم دادند
آخر کار من و بید تهیدست یکی است
که پس از خشک شدن آب نباتم دادند
چشم بر هرچه درین باغ گشودم صائب
یاد ازان دلبر شیرین حرکاتم دادند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند
هوش مصنوعی: به من دارویی برای بیحسی و آرامش دادند که از ویژگیهای وجودم نشأت میگیرد و همچنین سکوت و خاموشی را از عمق وجودم به من بخشیدند.
گرد راه عدم از خویش نیفشانده هنوز
تنگ چشمان حوادث به براتم دادند
هوش مصنوعی: دور از خودم هنوز هم به عواقب سنگین حوادث گرفتار شدهام.
منم آن رهرو لب تشنه که از صدق طلب
هم ز تبخاله خود آب حیاتم دادند
هوش مصنوعی: من آن مسافر تشنهای هستم که با جدیت و صداقت، در جستجوی آب حیات، از درد و رنج خود بهره گرفتم و به من زندگی دوبارهای بخشیدند.
گرچه از عشق کشیدند به صد بند مرا
از گرفتاری ایام نجاتم دادند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطر عشق به زحمت افتادم و درگیر مشکلات زیاد شدم، اما در نهایت عشق مرا از این گرفتاریها نجات داد.
آخر کار من و بید تهیدست یکی است
که پس از خشک شدن آب نباتم دادند
هوش مصنوعی: در نهایت، سرنوشت من و بید بیپول به هم شباهت دارد؛ زیرا وقتی آب نباتم تمام شد و خشک شد، نتوانستم از آن بهرهای ببرم.
چشم بر هرچه درین باغ گشودم صائب
یاد ازان دلبر شیرین حرکاتم دادند
هوش مصنوعی: هرچیزی را که در این باغ دیدم، یاد آن معشوق شیرینزبان به من الهام شد و حرمتم را حفظ کرد.