غزل شمارهٔ ۳۴۹۸
با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
آتشم را ننشاندند و به آبم دادند
نمک شوری بختم به جگر افشاندند
تکیه بر بسر آتش چو کبابم دادند
خنده بیغمی و گریه شادی بردند
جگر تشنه و مژگان پرآبم دادند
حاش لله که بیابد گهرم آب قبول
منم آن قطره که واپس به سحابم دادند
نیستم خال، بر آتش چه نشاندند مرا؟
نیستم زلف، چرا اینهمه تابم دادند؟
صلح در ذایقه ام باده لب شیرین است
بس که عادت به می تلخ عتابم دادند
من جدا می روم و خرقه پشمینه جدا
تا ز خمخانه تجرید شرابم دادند
چون نلرزم به سر هر نفسی همچو حباب؟
خانه ای تنگتر از چشم حبابم دادند
فکر من همچو ظفرخان همه باشد به صواب
صائب از مبداء فیاض خطابم دادند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
آتشم را ننشاندند و به آبم دادند
هوش مصنوعی: با تشنگی زیاد، از طرف زندگی به سرابی هدایت شدم که تنها خیال بود. در حالی که نیاز به آرامش داشتم، چیزی جز آتش درونم را خاموش نکردند و به جای آن، چیزی به من ندادند که سیراب شوم.
نمک شوری بختم به جگر افشاندند
تکیه بر بسر آتش چو کبابم دادند
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که سرنوشت تلخی به او دادهاند و به او درد و رنج میدهند، به گونهای که او احساس میکند مانند کبابی روی آتش میسوزد. در واقع، اشاره به سختیها و مشکلاتی دارد که او در زندگی متحمل میشود و این مشکلات او را بسیار آزار میدهند.
خنده بیغمی و گریه شادی بردند
جگر تشنه و مژگان پرآبم دادند
هوش مصنوعی: آنها خندهای بیدغدغه و اشکهایی از شادی را برایم آوردند و دل تشنهام را سیراب کردند و مژگانم را پر از آب کردند.
حاش لله که بیابد گهرم آب قبول
منم آن قطره که واپس به سحابم دادند
هوش مصنوعی: هرگز نمیگذارم که مروارید من پیدا شود. من همان قطرهای هستم که دوباره به ابرها برگردانده شدم.
نیستم خال، بر آتش چه نشاندند مرا؟
نیستم زلف، چرا اینهمه تابم دادند؟
هوش مصنوعی: من مانند خال نیستم، پس چرا مرا بر آتش گذاشتهاند؟ من مانند زلف نیستم، پس چرا این همه حالت و تاب به من دادهاند؟
صلح در ذایقه ام باده لب شیرین است
بس که عادت به می تلخ عتابم دادند
هوش مصنوعی: طعم صلح برای من مانند شراب شیرین است، زیرا عادت به تلخی و تندی زندگی به من عتاب و سختی داده است.
من جدا می روم و خرقه پشمینه جدا
تا ز خمخانه تجرید شرابم دادند
هوش مصنوعی: من از این دنیا و وابستگیها جدا میشوم و لباس روحانی خود را جدا میکنم، چرا که در میخانهای، به من نوشیدنی ناب و خالصی دادهاند که مدام در حال تجلی و آزادی روحیام است.
چون نلرزم به سر هر نفسی همچو حباب؟
خانه ای تنگتر از چشم حبابم دادند
هوش مصنوعی: چرا باید در هر نفس بلرزدم مثل حباب؟ جایی که به من دادهاند، از حدی تنگتر است که فقط میتوانم به آن نگاه کنم.
فکر من همچو ظفرخان همه باشد به صواب
صائب از مبداء فیاض خطابم دادند
هوش مصنوعی: منظور شاعر این است که فکر و اندیشهاش همواره بر پایهای درست و معقول است، مانند ظفرخان که در مورد پیروزی و موفقیت میاندیشد. او از منبعی غنی و فیاض الهام میگیرد و این الهام به او منتقل میشود.