غزل شمارهٔ ۳۴۷۶
به لبم بی تو چنان تند نفس می آمد
که ز تبخاله ام آواز جرس می آمد
سالم از بادیه ای برد مرا بیخبری
که ز هر خار در او کار عسس می آمد
ناله مرغ گرفتار اثرگر می داشت
گل نفس سوخته تا کنج قفس می آمد
به شتابی دل ازین وادی خونخوار گذشت
که ز هر آبله اش بانگ جرس می آمد
آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد
ورنه با شعله خوی تو که بس می آمد؟
به چه تقصیر به زندان گهر افکندند؟
آن که چون آب به کار همه کس می آمد
به تهیدستی من موج کجا می خندید؟
از حباب من اگر ضبط نفس می آمد
فارغ از پرسش دیوان قیامت می شد
اگر آن دشمن جان بر سرکس می آمد
بوالهوس بر سر کوی تو مجاور می بود
گر حقیقت ز سگ هرزه مرس می آمد
صائب آن شوخ اگر درد محبت می داشت
کی به دلجوئی ارباب هوس می آمد؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به لبم بی تو چنان تند نفس می آمد
که ز تبخاله ام آواز جرس می آمد
هوش مصنوعی: بی تو، نفسهایم چنان تند و سریع میشود که گویی از شدت احساس و دلتنگی، صدای زنگ جرس به گوش میرسد.
سالم از بادیه ای برد مرا بیخبری
که ز هر خار در او کار عسس می آمد
هوش مصنوعی: من در سفری بیخبر و ناآگاه به جایی رفتهام که در آن، هر خار و خاشاکی خبر از مراقب و نگهبان میدهد.
ناله مرغ گرفتار اثرگر می داشت
گل نفس سوخته تا کنج قفس می آمد
هوش مصنوعی: اگر صدای نالهی پرندهای که در قفس محبوس است شنیده میشد، گل، که نشانهای از زیبایی و زندگی است، به خاطر این غم و ناله به قفس میآمد.
به شتابی دل ازین وادی خونخوار گذشت
که ز هر آبله اش بانگ جرس می آمد
هوش مصنوعی: دل به سرعت از این سرزمین خطرناک ویران عبور کرد، بهطوری که از هر زخم و آسیبی که داشت، صدای زنگ جرس شنیده میشد.
آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد
ورنه با شعله خوی تو که بس می آمد؟
هوش مصنوعی: آرزوها مانند خار و علفی نیستند که به پایان برسند. در غیر این صورت، با حرارت و اشتیاق تو، که همیشه وجود داشته، به سادگی از بین میرفتند.
به چه تقصیر به زندان گهر افکندند؟
آن که چون آب به کار همه کس می آمد
هوش مصنوعی: به چه دلیل کسی را به زندان انداختند که در زندگی همه افراد مفید و لازم بود، مانند آب که برای هر چیزی ضروری است؟
به تهیدستی من موج کجا می خندید؟
از حباب من اگر ضبط نفس می آمد
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و بیپولی من، چه دلیلی برای خوشحالی و خنده وجود دارد؟ اگر من به شدت احساس تنهایی و فشار کنم، آیا این وضعیت قابل تصور است که به چیز دیگری فکر کنم؟
فارغ از پرسش دیوان قیامت می شد
اگر آن دشمن جان بر سرکس می آمد
هوش مصنوعی: اگر آن دشمن جان بر سر کسی میآمد، دیگر نیازی به پرسش و سوال در دیوان قیامت نبود و همه چیز روشن میشد.
بوالهوس بر سر کوی تو مجاور می بود
گر حقیقت ز سگ هرزه مرس می آمد
هوش مصنوعی: اگر حقیقت به ما نشان میداد که چه بسا بوالهوسان هم در کنار تو زندگی میکنند، حتی اگر مثل سگی بیفایده باشند.
صائب آن شوخ اگر درد محبت می داشت
کی به دلجوئی ارباب هوس می آمد؟
هوش مصنوعی: اگر آن معشوقه بازیگوش واقعاً دلی پر از درد عشق داشت، هرگز به سراغ دلجویی و آرام کردن خواستههای دیگران نمیآمد.