غزل شمارهٔ ۳۴۷۵
از قضا چشم سیاه تو به یادم آمد
قدر انداز نگاه تو به یادم آمد
ترکش تیر جگردوز قضا را دیدم
صف مژگان سیاه تو به یادم آمد
به دل ساده خود راه نگاهم افتاد
صفحه روی چو ماه تو به یادم آمد
برق را دست و گریبان گیاهی دیدم
بیگنه سوز نگاه تو به یادم آمد
عندلیبی به سر شاخ گلی می لرزید
جنبش پر کلاه تو به یادم آمد
موی پر پیچ و خمی بر سر آتش دیدم
زلف خورشید پناه تو به یادم آمد
صائب از جلوه برقی که به خرمن افتاد
سینه پردازی آه تو به یادم آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از قضا چشم سیاه تو به یادم آمد
قدر انداز نگاه تو به یادم آمد
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی یاد چشمان سیاه تو برایم زنده شد و ارزش نگاه تو در ذهنم تداعی شد.
ترکش تیر جگردوز قضا را دیدم
صف مژگان سیاه تو به یادم آمد
هوش مصنوعی: وقتی تیر بیرحمی سرنوشت را دیدم، به یاد صف زیبا و مژههای سیاه تو افتادم.
به دل ساده خود راه نگاهم افتاد
صفحه روی چو ماه تو به یادم آمد
هوش مصنوعی: به دل سادهام، ناگهان نگاه بیاختیار به تصویری افتاد که مانند ماه زیبا بود و به یاد تو افتادم.
برق را دست و گریبان گیاهی دیدم
بیگنه سوز نگاه تو به یادم آمد
هوش مصنوعی: در درختی بیگناه، نوری را مشاهده کردم که یاد نگاه تو را در ذهنم زنده کرد.
عندلیبی به سر شاخ گلی می لرزید
جنبش پر کلاه تو به یادم آمد
هوش مصنوعی: پرندهای در حال آویزان شدن از شاخه یک گل بود و حرکات زیبای تو ناگهان به یادم آمد.
موی پر پیچ و خمی بر سر آتش دیدم
زلف خورشید پناه تو به یادم آمد
هوش مصنوعی: موهای پرپیچ و خم و زیبایی را در کنار آتش دیدم و به یادم آمد که زلف خورشید، پناه تو بود.
صائب از جلوه برقی که به خرمن افتاد
سینه پردازی آه تو به یادم آمد
هوش مصنوعی: صائب با دیدن برق نوری که بر روی کاه و خرمن افتاد، یادم افتاد که چقدر دلتنگ تو هستم و سینهام پر از آه است.