گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۴۷

نمک صبح در آن است که خندان باشد
بخیه ظلم است به زخمی که نمایان باشد
نقش هستی نتوان در نظر عارف یافت
عکس در بحر محال است نمایان باشد
عکس از آیینه تصویر به جایی نرود
حسن فرش است در آن دیده که حیران باشد
شور سودای من از شورش مجنون کم نیست
حلقه چشمی اگر سلسله جنبان باشد
تیر باران حوادث برد از هوش مرا
شیر را خواب فراغت به نیستان باشد
سخی آن است که بی رنج طلب دنیا را
به گدا بخشد و شرمنده احسان باشد
صبر بر زخم زبان کردن و خامش بودن
در ره کعبه دل خار مغیلان باشد
در بساطی که خزف جلوه گوهر دارد
صرفه جوهری آن است که حیران باشد
خاک در چشمش اگر نعمت الوان خواهد
هر که را لخت دلی بر سر مژگان باشد
جگر گرم نبخشند به هر کس صائب
این نه لعلی است که در کوه بدخشان باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمک صبح در آن است که خندان باشد
بخیه ظلم است به زخمی که نمایان باشد
هوش مصنوعی: درد و رنج یک زخم وقتی بیشتر می‌شود که به آن توجه شود و به آن خندید. این بیان می‌کند که هیچ چیزی بدتر از آن نیست که زخم‌های عاطفی و دردهای درونی را به تمسخر بگیریم.
نقش هستی نتوان در نظر عارف یافت
عکس در بحر محال است نمایان باشد
هوش مصنوعی: هستی را نمی‌توان در نظر عارف به‌راحتی مشاهده کرد، مانند عکسی که در دریاچه‌ای از ناامیدی و محال قابل رویت باشد.
عکس از آیینه تصویر به جایی نرود
حسن فرش است در آن دیده که حیران باشد
هوش مصنوعی: تصویر در آیینه تنها یک بازتاب است و به جایی نمی‌رود. زیبایی مانند فرشی است که در آن دیده می‌شود و باعث شگفتی می‌شود.
شور سودای من از شورش مجنون کم نیست
حلقه چشمی اگر سلسله جنبان باشد
هوش مصنوعی: شور و شوق من به اندازه جنون و آشفتگی مجنون است، حتی اگر فقط یک حلقه چشم باشد که حرکتی دارد.
تیر باران حوادث برد از هوش مرا
شیر را خواب فراغت به نیستان باشد
هوش مصنوعی: حوادث و مشکلات زندگی مرا از تمرکز و هوشیاری خارج کرد. مانند اینکه شیر در زمان استراحتش در مرتع، خواب عمیقی را تجربه می‌کند.
سخی آن است که بی رنج طلب دنیا را
به گدا بخشد و شرمنده احسان باشد
هوش مصنوعی: انسان بزرگوار و بخشنده کسی است که بدون زحمت و تلاشی دنیایی را برای دیگران فراهم کند و از این کار احساس خجالت کند.
صبر بر زخم زبان کردن و خامش بودن
در ره کعبه دل خار مغیلان باشد
هوش مصنوعی: تحمل سخنان زشت و بی‌احترامی کردن و سکوت اختیار کردن در مسیر محبت و عشق، همچون تحمل خارهای تند و زننده در راهی است که به مقصود دل می‌رسد.
در بساطی که خزف جلوه گوهر دارد
صرفه جوهری آن است که حیران باشد
هوش مصنوعی: در جمعی که ظاهرش درخشان و زیباست، حقیقتاً آن کسی باید حیران و متفکر باشد که به عمق موضوع آگاهی دارد.
خاک در چشمش اگر نعمت الوان خواهد
هر که را لخت دلی بر سر مژگان باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی دلش به عشق کسی گشوده باشد، حتی اگر خاک در چشمانش باشد، او نعمت‌های گوناگونی را خواهد یافت.
جگر گرم نبخشند به هر کس صائب
این نه لعلی است که در کوه بدخشان باشد
هوش مصنوعی: دلگرمی و محبت را به هر کسی نمی‌بخشند، صائب. این احساسات مانند سنگ قیمتی نیستند که هر جا بتوانی پیدا کنی.