گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۴۰

دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد
قامت خم شده را نعل در آتش باشد
دامن سوختگی را مده از کف زنهار
که به قدر رگ خامی ره آتش باشد
پاک کن از رقم دانش رسمی دل را
خانه آینه حیف است منقش باشد
در سفر راهرو از خویش خبردار شود
کجی تیر نهان در دل ترکش باشد
عشق حیف است بر آن دل که ندارد دردی
این نه عودی است که شایسته آتش باشد
دردسر بیش کند صندل درد سر عام
ما و آن نخل درین باغ که سرکش باشد
می کشد سلسله موج به دریای گهر
جای رشک است بر آن دل که مشوش باشد
از می لعل رخ هر که نگرداند رنگ
پیش ما همچو طلایی است که بی غش باشد
دل ما با غم و اندوه بدآموز شده است
نیست ما را به خوشی کار، ترا خوش باشد
گرچه در روی زمین نیست حضوری صائب
خوش بود عالم اگر وقت کسی خوش باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد
قامت خم شده را نعل در آتش باشد
هوش مصنوعی: همواره ذهن او مشغول سفر است و به همین خاطر، قامت او به خاطر نگرانی‌ها خم شده و مانند آهنی در آتش در حال تحول و تغییر است.
دامن سوختگی را مده از کف زنهار
که به قدر رگ خامی ره آتش باشد
هوش مصنوعی: به کسی که آسیب دیده یا در حال سوختن است، مراقب باش که دچار مشکلات بیشتری نشود، زیرا این وضعیت ممکن است منجر به خطرات بزرگ‌تری شود.
پاک کن از رقم دانش رسمی دل را
خانه آینه حیف است منقش باشد
هوش مصنوعی: دل خود را از زرق و برق‌های آموزش‌های رسمی خالی کن، زیرا زیباست که این دل همچون آینه‌ای صاف و بی‌نقص باقی بماند و تحت تأثیر نقوش و طراحی‌های بی‌معنا قرار نگیرد.
در سفر راهرو از خویش خبردار شود
کجی تیر نهان در دل ترکش باشد
هوش مصنوعی: در سفر، فرد باید به خود و احساساتش توجه کند، زیرا ممکن است خطراتی در دل داشته باشد که او از آن‌ها بی‌خبر است.
عشق حیف است بر آن دل که ندارد دردی
این نه عودی است که شایسته آتش باشد
هوش مصنوعی: عشق ارزش آن را ندارد که بر دل کسی بیفتد که احساس درد نمی‌کند. این دل مانند چوبی نیست که استعداد سوختن در آتش را داشته باشد.
دردسر بیش کند صندل درد سر عام
ما و آن نخل درین باغ که سرکش باشد
هوش مصنوعی: صندل که بویی خوش دارد، برای ما دردسر بیشتری ایجاد می‌کند و آن درخت نخل در این باغ هم که سرکش و پرخاشگر است، به همین ترتیب.
می کشد سلسله موج به دریای گهر
جای رشک است بر آن دل که مشوش باشد
هوش مصنوعی: موج‌ها دریا را به حرکت در می‌آورند و این زیبایی و طلاهای دریا باعث حسادت دل‌هایی می‌شود که آرام نیستند.
از می لعل رخ هر که نگرداند رنگ
پیش ما همچو طلایی است که بی غش باشد
هوش مصنوعی: هر کس که از شراب سرخ رنگ رخسار خود را دور کند، مانند طلاست که خالص و بدون ناخالصی است.
دل ما با غم و اندوه بدآموز شده است
نیست ما را به خوشی کار، ترا خوش باشد
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر غم و اندوه تربیت شده است و به همین دلیل خوشی برای ما معنایی ندارد، اما امیدوارم تو خوشحال باشی.
گرچه در روی زمین نیست حضوری صائب
خوش بود عالم اگر وقت کسی خوش باشد
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است صائب در عالم محسوس حضور نداشته باشد، اما این دنیا می‌تواند خوب و زیبا باشد اگر زمانی پیش بیاید که کسی حال خوبی داشته باشد.