گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۲۱

بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد
تا به آتش نرود کوزه به آبی نرسد
به چه امید به گرد دل خوبان گردد؟
ناله ای را که ز کهسار جوابی نرسد
طمع بوسه و امید شکرخند کراست؟
که به ما زان لب شیرین شکرابی نرسد
زندگی چون شرر از سوختگان است مرا
آه اگر از جگری بوی کبابی نرسد
گل مگر بست ز شرم تو دکان را، کامروز
به دماغم ز چمن بوی گلابی نرسد
عمر چون سیل به این سرعت اگر خواهد رفت
فرصت چشم گشودن به حبابی نرسد
تو به ویرانی دل کوش که آن گنج گهر
نیست ممکن که به هر خانه خرابی نرسد
نیست انصاف که از بحر تو با این وسعت
صائب تشنه جگر را دم آبی نرسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد
تا به آتش نرود کوزه به آبی نرسد
هوش مصنوعی: شخصی که در آرامش و بی‌قراری نباشد، هرگز نمی‌تواند به لذتی برسد؛ مانند اینکه اگر کوزه‌ای به آب نرسد، نمی‌تواند به آتش بیفتد.
به چه امید به گرد دل خوبان گردد؟
ناله ای را که ز کهسار جوابی نرسد
هوش مصنوعی: چرا به امید دل‌خوشی خوبان دور و برشان بگردیم؟ وقتی صدایی را که از دل کوه برمی‌خیزد، جوابی از آن نمی‌شنویم.
طمع بوسه و امید شکرخند کراست؟
که به ما زان لب شیرین شکرابی نرسد
هوش مصنوعی: به چه کسی امید داشته باشیم که با بوسه‌اش و لبخند شیرینش ما را نوازش کند؟ دریغ که از آن لب‌های شیرین و شکرین هیچ چیزی به ما نمی‌رسد.
زندگی چون شرر از سوختگان است مرا
آه اگر از جگری بوی کبابی نرسد
هوش مصنوعی: زندگی مثل شعله‌ای است که از سوختگان به وجود آمده و برای من دردناک است اگر از دل سوخته‌ام بوی کبابی به مشام نرسد.
گل مگر بست ز شرم تو دکان را، کامروز
به دماغم ز چمن بوی گلابی نرسد
هوش مصنوعی: تا زمانی که در کنار تو هستم و از وجود تو شرمنده‌ام، گل‌ها در باغ نمی‌رویند و بوی خوش گلابی از چمن به مشامم نمی‌رسد.
عمر چون سیل به این سرعت اگر خواهد رفت
فرصت چشم گشودن به حبابی نرسد
هوش مصنوعی: زندگی به سرعت همچون سیل در حال گذر است و اگر این روند ادامه پیدا کند، فرصتی برای درک و آگاه شدن از لحظات و زیبایی‌های آن نخواهیم داشت.
تو به ویرانی دل کوش که آن گنج گهر
نیست ممکن که به هر خانه خرابی نرسد
هوش مصنوعی: تو سعی کن دل خود را خراب کنی، زیرا که گنج واقعی در هر ویرانی پیدا نمی‌شود و هرکس به هر ویرانه‌ای نمی‌رسد.
نیست انصاف که از بحر تو با این وسعت
صائب تشنه جگر را دم آبی نرسد
هوش مصنوعی: این درست نیست که با این همه وسعت و عمق دریا، شخصی که به شدت تشنه است، نتواند حتی قطره‌ای آب از آن به دست آورد.