گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۲۲

دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد
تا بود پر ز شکر نی به نوایی نرسد
تیر را شهپر پرواز بود پاکی شست
آه با دامن آلوده به جایی نرسد
نیست در سینه هرکس که ز غفلت آهی
همچو کوری است که دستش به عصایی نرسد
در شفاخانه ایجاد به جز بیدردی
هیچ دردی نشنیدم به دوایی نرسد
پنبه زاری است ترا گوش ز غفلت، ورنه
نفسی نیست که از غیب ندایی نرسد
قیمت گوهر نادیده که می داند چیست؟
چه عجب گر سخن ما به بهایی نرسد
گر مرا نیست چو خار سر دیوار گلی
گلم این بس که ز من زخم به پایی نرسد
نشود زشتی دنیا به تو روشن چون آب
تا ترا آینه دل به جلایی نرسد
کیست از اهل مروت که کند سیرابش؟
بر سر خار اگر آبله پایی نرسد
خرج ره می شود این خرده جانی که مراست
گر به فریاد من آواز درایی نرسد
چه گل از برگ خود آن خونی احسان چیند؟
که ازو دست یتیمی به حنایی نرسد
دل هرکس که شود آب چو شبنم صائب
نیست ممکن که به خورشید لقایی نرسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد
تا بود پر ز شکر نی به نوایی نرسد
هوش مصنوعی: دل خالی از خود و احساساتش هیچ‌گاه به جایی نخواهد رسید؛ مگر اینکه پر از محبت و خوبی باشد، در غیر این صورت به جشن و شادی نخواهد رسید.
تیر را شهپر پرواز بود پاکی شست
آه با دامن آلوده به جایی نرسد
هوش مصنوعی: پرتو پرواز تیر، ناشی از پاکی و بی‌گناهی است؛ اما آه و اندوهی که با دامن ناپاک همراه شده، به هیچ جایی نخواهد رسید و اثری ندارد.
نیست در سینه هرکس که ز غفلت آهی
همچو کوری است که دستش به عصایی نرسد
هوش مصنوعی: در دل هر کسی که بی‌خبری وجود داشته باشد، حسرت و اندوهی مانند کوری وجود دارد که به عصای خود دسترسی ندارد.
در شفاخانه ایجاد به جز بیدردی
هیچ دردی نشنیدم به دوایی نرسد
هوش مصنوعی: در بیمارستان به جز بی‌احساسی هیچ دردی را احساس نکردم که درمانی برای آن وجود داشته باشد.
پنبه زاری است ترا گوش ز غفلت، ورنه
نفسی نیست که از غیب ندایی نرسد
هوش مصنوعی: اگر دقت کنی و حواست را جمع کنی، متوجه خواهی شد که در اطرافت همواره صداهایی هست که از عالم غیب به تو می‌رسد. این بهانه‌ای نیست که بگویی صدایی وجود ندارد، بلکه ناشی از غفلت و بی‌توجهی توست.
قیمت گوهر نادیده که می داند چیست؟
چه عجب گر سخن ما به بهایی نرسد
هوش مصنوعی: نکته‌ای در مورد ارزش و اهمیت چیزهایی که قابل دیدن نیستند وجود دارد. جالب است اگر سخن ما هم به قیمتی نرسد، چون خودمان می‌دانیم که ارزش آن چقدر است.
گر مرا نیست چو خار سر دیوار گلی
گلم این بس که ز من زخم به پایی نرسد
هوش مصنوعی: اگر من مانند خاری نباشم که در بالای دیوار قرار دارد، گل من همین بس است که هیچ آسیبی به پایم نرسد.
نشود زشتی دنیا به تو روشن چون آب
تا ترا آینه دل به جلایی نرسد
هوش مصنوعی: اگر زشتی‌های دنیا برایت آشکار نشود، مانند آب زلال، نمی‌توانی دل خود را به زیبایی و روشنی برسانی.
کیست از اهل مروت که کند سیرابش؟
بر سر خار اگر آبله پایی نرسد
هوش مصنوعی: کیست که در دنیای انسانیت و جوانمردی وجود داشته باشد که بتواند تشنگی‌اش را برطرف کند؟ حتی اگر پایی بر روی خار باشد، هیچ آبی به او نمی‌رسد.
خرج ره می شود این خرده جانی که مراست
گر به فریاد من آواز درایی نرسد
هوش مصنوعی: هزینه‌ی سفر من، این زندگی کوچک و بی‌ارزش است که دارم. اگر صدای فریاد من به کسی نرسد، هیچ کمکی نمی‌توانم بگیرم.
چه گل از برگ خود آن خونی احسان چیند؟
که ازو دست یتیمی به حنایی نرسد
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که آیا کسی می‌تواند از گل‌های خود که مملو از احسان و خوبی است، خونی بریزد که موجب نیکی به یتیمی شود؟ چرا که در واقع، دست یتیم به چنین احسانی نمی‌رسد. به نوعی، این شعر به ناامیدی از دسترسی یتیمان به خوبی‌ها و مروت‌های دیگران اشاره دارد.
دل هرکس که شود آب چو شبنم صائب
نیست ممکن که به خورشید لقایی نرسد
هوش مصنوعی: اگر دل کسی مثل شبنم نرم و لطیف شود، طبیعی است که نمی‌تواند به خورشید نزدیک شود و از آن روشنی بگیرد.