گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۱۹

دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد
گو مکن سعی که هرگز به دویدن نرسد
بهترین پایه صاحب نظران حیرانی است
دیده هرگز به مقامی ز پریدن نرسد
پای فهمیده در آن سلسله زلف گذار
که در آن کوچه به خورشید دویدن نرسد
از دل پخته مزن لاف که این میوه خام
نرسد تا به لبت جان، به رسیدن نرسد
وحشتی قسمت مجنون من از عشق شده است
که به من هیچ غزالی به رمیدن نرسد
گرچه چون لاله نگونسار بود کاسه من
از دل سوخته خونم به چکیدن نرسد
نرسد زان به تو از چشم بدان آسیبی
کز لطافت گل روی تو به دیدن نرسد
نه چنان رفته ام از خود که دگر بازآیم
دامن رفته ز دستم به کشیدن نرسد
می دود در پی آن چشم دل خام طمع
طفل هرچند به آهو به دویدن نرسد
از لطافت به تماشایی آن سیب ذقن
بجز از دست و لب خویش گزیدن نرسد
آنچنان محو تو شد دیده نظار گیان
که به گلهای چمن نوبت چیدن نرسد
دل سودا زده و حرف شکایت، هیهات
دانه سوخته هرگز به دمیدن نرسد
مهربان گر به یتیمان نشود دایه لطف
هوش اطفال به انگشت مکیدن نرسد
چه کند با دل سنگین طبیبان صائب؟
ناتوانی که فغانش به شنیدن نرسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد
گو مکن سعی که هرگز به دویدن نرسد
هوش مصنوعی: اگر دل به خواسته‌ای نرسد و فقط با تپیدن یا هیجان نتواند به آن دست پیدا کند، دیگر تلاش نکن زیرا این کوشش به نتیجه نخواهد رسید.
بهترین پایه صاحب نظران حیرانی است
دیده هرگز به مقامی ز پریدن نرسد
هوش مصنوعی: بهترین نشانهٔ دانشمندان و متخصصان این است که همواره در حال حیرت و جست‌وجو هستند. چون چشم هیچ‌گاه با پریدن به مقام و مرتبه‌ای نخواهد رسید و تنها از طریق تفکر و کشف مسایل جدید به دانش می‌افزاید.
پای فهمیده در آن سلسله زلف گذار
که در آن کوچه به خورشید دویدن نرسد
هوش مصنوعی: در این مسیر تاریک و پیچیده، پای کسی که به درک عمیق رسیده است قدم بگذارد، چرا که در این کوچه کسی نمی‌تواند به سوی روشنی و حقیقت قدم بردارد.
از دل پخته مزن لاف که این میوه خام
نرسد تا به لبت جان، به رسیدن نرسد
هوش مصنوعی: از دل پخته درد و رنج خود را بیان نکن، زیرا این میوه ناپخته به口 تو نخواهد رسید و به پختگی واقعی نخواهد رسید.
وحشتی قسمت مجنون من از عشق شده است
که به من هیچ غزالی به رمیدن نرسد
هوش مصنوعی: مجنون من از عشق احساس ترس و وحشتی دارد، به گونه‌ای که هیچ غزالی نتواند از او بگریزد یا فرار کند.
گرچه چون لاله نگونسار بود کاسه من
از دل سوخته خونم به چکیدن نرسد
هوش مصنوعی: هرچند وضعیت من مانند لاله‌ای است که پژمرده شده، اما کاسه‌ی دل من از عشق و درد سوخته است و نمی‌تواند اشک بریزد.
نرسد زان به تو از چشم بدان آسیبی
کز لطافت گل روی تو به دیدن نرسد
هوش مصنوعی: چشمانت آن‌قدر زیبا و لطیف است که هیچ آسیبی از آن‌ها به تو نخواهد رسید، همچون لطافت گلی که نمی‌تواند به آن دست یابد.
نه چنان رفته ام از خود که دگر بازآیم
دامن رفته ز دستم به کشیدن نرسد
هوش مصنوعی: من آنقدر از خودم دور شده‌ام که دیگر نمی‌توانم برگردم. همه چیز از دستم رفته و نمی‌توانم آن را دوباره به دست آورم.
می دود در پی آن چشم دل خام طمع
طفل هرچند به آهو به دویدن نرسد
هوش مصنوعی: چشم بی‌تجربه و پرخواسته دل، همانند کودکی است که به دنبال آهو می‌دود، هرچند هرگز به آن دست نخواهد یافت.
از لطافت به تماشایی آن سیب ذقن
بجز از دست و لب خویش گزیدن نرسد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک سیب اشاره دارد که آنقدر وسوسه‌انگیز است که تنها می‌توان با دست و لب خود آن را چشید. در واقع، لذت و لطافت آن به قدری است که هر تماشاگری را مجذوب خود می‌کند و تنها از طریق لمس و چشیدن می‌توان از آن بهره‌مند شد.
آنچنان محو تو شد دیده نظار گیان
که به گلهای چمن نوبت چیدن نرسد
هوش مصنوعی: چنان captivated و مجذوب تو شدند کسانی که به تماشای تو نشسته‌اند، که حتی فرصت چیدن گل‌های چمن را هم پیدا نمی‌کنند.
دل سودا زده و حرف شکایت، هیهات
دانه سوخته هرگز به دمیدن نرسد
هوش مصنوعی: دل پر از غم و اندوه نمی‌تواند به جایی برسد؛ مانند دانه‌ای سوخته که هرگز نمی‌تواند جوانه بزند و به زندگی ادامه دهد.
مهربان گر به یتیمان نشود دایه لطف
هوش اطفال به انگشت مکیدن نرسد
هوش مصنوعی: اگر مهربانی و محبت نسبت به یتیمان وجود نداشته باشد، بچه‌ها نمی‌توانند به درک و هوش طبیعی خود برسند و نیاز به مراقبت و حمایت ندارند.
چه کند با دل سنگین طبیبان صائب؟
ناتوانی که فغانش به شنیدن نرسد
هوش مصنوعی: چه انتظاری می‌توان از پزشکان داشت وقتی دل شخصی سنگین است؟ کسی که ناتوانی او به حدی است که درد و فریادش به گوش کسی نمی‌رسد.