گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۱۸

جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد
کعبه در دامن شبگیر بلند افتاده است
سیل پر زور محال است به عمان نرسد
در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند
آه اگر مور به فریاد سلیمان نرسد
منتهی گشت به خط سلسله زلف دراز
نامه شکوه ما نیست به پایان نرسد
تو و چشمی که ز دلها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
شعله شوق محال است ز پا بنشیند
تا دل تشنه به آن چاه زنخدان نرسد
هر که از دامن او دست مرا کوته کرد
دارم امید که دستش به گریبان نرسد
درد رنگین چو کند روی سخن را صائب
کار اهل سخن آن به که به سامان نرسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد
هوش مصنوعی: اگر عشق و شوق از سوی سرزمین کنعان و یوسف نیاید، بوی پیراهن یوسف نیز به گریبان نمی‌رسد.
کعبه در دامن شبگیر بلند افتاده است
سیل پر زور محال است به عمان نرسد
هوش مصنوعی: در شب تار، کعبه به زمین افتاده و سیلابی که قدرت زیادی دارد، نمی‌تواند به عمان برسد.
در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند
آه اگر مور به فریاد سلیمان نرسد
هوش مصنوعی: در مکان‌هایی که افراد ضعیف به دنبال revenge و تلافی هستند، اگر حتی موجود کوچکی مانند مورچه هم نتواند صدای سلیمان را بشنود و به او کمک کند، چه باید کرد.
منتهی گشت به خط سلسله زلف دراز
نامه شکوه ما نیست به پایان نرسد
هوش مصنوعی: سلسله زلفانی که به خطی زیبا جلوه‌گر شده، به بیانی بیانگر پیچیدگی و زیبایی ماست و این زیبایی هرگز به انتها نمی‌رسد.
تو و چشمی که ز دلها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
هوش مصنوعی: تو و چشمی که می‌تواند از دل‌ها عبور کند و مژگانی که به آن زیبایی می‌بخشد، من هم دزدیده نگاهی هستم که هرگز نتوانسته‌ام به آن مژگان دسترسی پیدا کنم.
شعله شوق محال است ز پا بنشیند
تا دل تشنه به آن چاه زنخدان نرسد
هوش مصنوعی: شعله‌ی اشتیاق هرگز از پا نمی‌افتد و همچنان پابرجاست، تا زمانی که دل تشنه به منبع عشق و زیبایی نرسد.
هر که از دامن او دست مرا کوته کرد
دارم امید که دستش به گریبان نرسد
هوش مصنوعی: هر کسی که از محبت و لطف او من را جدا کند، امیدوارم که خودش هم نتواند به مقصودش برسد و در زندگی‌اش دچار مشکل شود.
درد رنگین چو کند روی سخن را صائب
کار اهل سخن آن به که به سامان نرسد
هوش مصنوعی: وقتی درد و رنج به خوبی بیان شود، بزرگترین هنر در کلام، آن است که اهل سخن به نتیجه‌ای برسند که مناسب باشد و درستی و درک را به همراه داشته باشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب