گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۱۵

چه خیال است به تیغش دل بیتاب رسد؟
بیخبر بر سر این تشنه مگر آب رسد
هم به بال و پر خورشید مگر شبنم ما
به سراپرده خورشید جهانتاب رسد
رشته عمر ازان چاه ذقن کوتاه است
به گسستن مگر این رشته به آن آب رسد
نفس هر دو جهان سوخت درین غواصی
تا که را دست به آن گوهر نایاب رسد
در سبب کوش که بی ابر بهار از دریا
نیست ممکن به لب خشک صدف آب رسد
آسمانش یکی از حلقه بگوشان باشد
هر که را دست به آن زلف سیه تاب رسد
ساقی از گردش آن چشم به فریادم رس
که من آن صبر ندارم که می ناب رسد
گرچه از ثابت و سیار بهشتی است فلک
حاش لله که به هنگامه احباب رسد
دامن تیغ ترا خون دو عالم نگرفت
چه گرانی ز خس و خار به سیلاب رسد؟
روزی هر کسی از راه نصیب آماده است
قسمت گرگ محال است به قصاب رسد
هست تا مجلس می روشنی آنجا فرش است
شب آدینه مگر شمع به محراب رسد
پیش کج بحث خمش باش که سرگردانی است
آنچه از ماهی لب بسته به قلاب رسد
نیست جز زخم زبان قسمت سرگشته عشق
خس و خاری مگر از بحر به گرداب رسد
که به ویرانه من پرتو مهتاب رسد
صائب از کوتهی بخت ندارم امید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه خیال است به تیغش دل بیتاب رسد؟
بیخبر بر سر این تشنه مگر آب رسد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است با چشمان بسته از دل خسته و ناآرام، به دست او بیفتد؟ آیا واقعاً می‌توان انتظار داشت که به این آدم تشنه، آبی برسد؟
هم به بال و پر خورشید مگر شبنم ما
به سراپرده خورشید جهانتاب رسد
هوش مصنوعی: آیا شبنم ما با بال و پر خورشید می‌تواند به چادر نورانی خورشید برسد؟
رشته عمر ازان چاه ذقن کوتاه است
به گسستن مگر این رشته به آن آب رسد
هوش مصنوعی: عمر انسان به مانند رشته‌ای است که از چاه وجودش می‌آید و به دلیل محدودیت‌ها و مشکلاتی که در زندگی وجود دارد، این رشته ممکن است دچار آسیب شود. تنها راه برای حفظ و ادامه عمر این است که به منابع و نیروهایی که حیاتی هستند، دسترسی پیدا کند و به آنها متصل گردد. اگر همه چیز به خوبی پیش برود و به آن منابع برسد، عمر می‌تواند ادامه یابد.
نفس هر دو جهان سوخت درین غواصی
تا که را دست به آن گوهر نایاب رسد
هوش مصنوعی: در تلاش برای دسترسی به معانی عمیق زندگی و دنیای اطراف، بسیاری با خطرات و چالش‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. تنها افرادی که با شجاعت و عزم راسخ به عمق این جستجو می‌پردازند، می‌توانند به دستاوردهای ارزنده و گرانبهایی دست یابند.
در سبب کوش که بی ابر بهار از دریا
نیست ممکن به لب خشک صدف آب رسد
هوش مصنوعی: تلاش کن که در پی علت‌ها و دلایل باشی، چرا که در بهار بدون باران، رسیدن آب به صدف‌های خشک دریا امکان‌پذیر نیست.
آسمانش یکی از حلقه بگوشان باشد
هر که را دست به آن زلف سیه تاب رسد
هوش مصنوعی: آسمان او همچون یک زنجیر به گوش کسانی است که به زلف سیاهش دسترسی دارند.
ساقی از گردش آن چشم به فریادم رس
که من آن صبر ندارم که می ناب رسد
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن چشمانت که دائماً در حال تماشاست، به من کمک کن و فریادم را بشنو. من توانایی انتظار کشیدن برای رسیدن شراب خالص را ندارم.
گرچه از ثابت و سیار بهشتی است فلک
حاش لله که به هنگامه احباب رسد
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان و زمین هر کدام زیبایی و جذابیت خاصی دارند، ولی به هیچ وجه به اندازه زمانی که در کنار دوستان و عزیزان هستیم، لذتی نخواهد داشت.
دامن تیغ ترا خون دو عالم نگرفت
چه گرانی ز خس و خار به سیلاب رسد؟
هوش مصنوعی: دامن تیغ تو هیچ‌گونه خون دو جهان را نپذیرفت، چه اهمیت دارد اگر خس و خار با سیلاب بیفتد؟
روزی هر کسی از راه نصیب آماده است
قسمت گرگ محال است به قصاب رسد
هوش مصنوعی: هر فردی به میزان خود از موفقیت و روزی برخوردار خواهد شد، اما این غیرممکن است که بخشی از زندگی کسی که شایسته نیست، به کسی برسد که در این زمینه تخصص دارد.
هست تا مجلس می روشنی آنجا فرش است
شب آدینه مگر شمع به محراب رسد
هوش مصنوعی: در مکانی که مجلس خوشگذرانی بر پا است، فرش گسترده‌اند و شب شنبه چنان است که انتظار می‌رود شمع به جایگاه عبادت برسد.
پیش کج بحث خمش باش که سرگردانی است
آنچه از ماهی لب بسته به قلاب رسد
هوش مصنوعی: بهتر است در مباحثه با شخصی که بحثش ناپایدار و غیرمنطقی است، خودت را کنترل کنی. زیرا ممکن است نتیجه‌ای که به دست می‌آوری، همچون ماهیانی باشد که به دام افتاده‌اند و با وجود اینکه در قلاب قرار گرفته‌اند، در واقع به جایی نمی‌رسند.
نیست جز زخم زبان قسمت سرگشته عشق
خس و خاری مگر از بحر به گرداب رسد
هوش مصنوعی: عشق سرشار از درد و رنج است و هیچ چیز جز زخم زبان و حرف‌های تند نصیب عاشق نمی‌شود. آیا می‌توان از فراز دریا به گرداب فرو رفت؟
که به ویرانه من پرتو مهتاب رسد
صائب از کوتهی بخت ندارم امید
هوش مصنوعی: امید ندارم که نور مهتاب به ویرانه من برسد، چون از بی‌نصیب بودن سرنوشت خود ناامیدم.