گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۱۳

صبر هرچند به دل رنگ حضر می‌ریزد
شوق از خانه برون رخت سفر می‌ریزد
صدف از تشنه‌لبی مشرق تبخال شده است
ابر در کام نهنگ آب گهر می‌ریزد
عارفان جان خود از خصم ندارند دریغ
گل به دامان صبا زر به سپر می‌ریزد
با سبکدستی ما برق حوادث چه کند؟
جرأت کشتی ما رنگ خطر می‌ریزد
بس که از سبزهٔ آن طرف بناگوش تر است
خط ریحان چمن خاک به سر می‌ریزد
برگ‌ریزان کرم لذت دیگر دارد
گرد آن نخل که بی‌خواست ثمر می‌ریزد
هر زمین تخمی و هر تخم زمینی دارد
داغ، ته جرعه خود را به جگر می‌ریزد
مور ما را به کف دست سلیمان برسان
تا ببینی به تکلم چه شکر می‌ریزد
دل محال است لب از حرف شکایت بندد
شعله را تا نفسی هست شرر می‌ریزد
با لب او سخن از حسن گلوسوز زده است
زهر خود را خط سبزش به شکر می‌ریزد
دیده از اشک و لب از آه و دل از داغ پُر است
عشق در هر گذری رنگ دگر می‌ریزد
نیست جز خامهٔ صائب که زوالش مرساد!
رگ ابری که شب و روز گهر می‌ریزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبر هرچند به دل رنگ حضر می‌ریزد
شوق از خانه برون رخت سفر می‌ریزد
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که صبر کنیم و به خودمان آرامش بدهیم، اشتیاق و خواسته‌هایمان ما را به سوی سفر و تجربه‌های جدید می‌کشانند.
صدف از تشنه‌لبی مشرق تبخال شده است
ابر در کام نهنگ آب گهر می‌ریزد
هوش مصنوعی: صدف به خاطر تشنگی و نیازش به آب، در انتظار باران است و ابر، مانند نهنگ، آب گرانبهایی را از خود می‌ریزد.
عارفان جان خود از خصم ندارند دریغ
گل به دامان صبا زر به سپر می‌ریزد
هوش مصنوعی: عارفان به هیچ وجه از دشمن خود دریغ نمی‌کنند و مانند گلی که در آغوش نسیم صبحگاهی می‌ریزد، خوبیه‌های خود را بی‌دریغ به دیگران می‌بخشند.
با سبکدستی ما برق حوادث چه کند؟
جرأت کشتی ما رنگ خطر می‌ریزد
هوش مصنوعی: با بی‌خیالی ما، حوادث چه کار می‌توانند بکنند؟ جرأت و شجاعت ما تحت تأثیر خطر قرار می‌گیرد.
بس که از سبزهٔ آن طرف بناگوش تر است
خط ریحان چمن خاک به سر می‌ریزد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و طراوت سبزه‌ی آن طرف، خط ریحان چمن به قدری دل‌انگیز و جذاب است که خاک به سرش می‌ریزد.
برگ‌ریزان کرم لذت دیگر دارد
گرد آن نخل که بی‌خواست ثمر می‌ریزد
هوش مصنوعی: ریزش برگ‌های کرم لذت متفاوتی دارد، به دور آن نخل که بدون تمایل، میوه‌هایش را فرو می‌افکند.
هر زمین تخمی و هر تخم زمینی دارد
داغ، ته جرعه خود را به جگر می‌ریزد
هوش مصنوعی: هر زمینی تخم و نشانی دارد، و هر نشانه‌ای که به دل می‌نشیند، اثر خود را به جگر می‌سِرَند.
مور ما را به کف دست سلیمان برسان
تا ببینی به تکلم چه شکر می‌ریزد
هوش مصنوعی: حشره‌ای که ما هستیم، ما را به سلیمان برسان تا ببینی چه شکر و ستایشی از ما جاری می‌شود.
دل محال است لب از حرف شکایت بندد
شعله را تا نفسی هست شرر می‌ریزد
هوش مصنوعی: دل هرگز نمی‌تواند از گله و شکایت دست بکشد، به‌خصوص زمانی که شعله‌ای درونش روشن است؛ تا زمانی که نفسی در اوست، آتش درد و غم شعله‌ور خواهد ماند.
با لب او سخن از حسن گلوسوز زده است
زهر خود را خط سبزش به شکر می‌ریزد
هوش مصنوعی: او با لب‌هایش درباره زیبایی گل‌ها صحبت می‌کند و زهرش را از طریق خط سبز خود به شیرینی تبدیل می‌کند.
دیده از اشک و لب از آه و دل از داغ پُر است
عشق در هر گذری رنگ دگر می‌ریزد
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک، لب‌هایم از ناله و دل‌ام پر از غم است. عشق در هر لحظه و در هر حالتی به رنگ و حالت جدیدی در می‌آید.
نیست جز خامهٔ صائب که زوالش مرساد!
رگ ابری که شب و روز گهر می‌ریزد
هوش مصنوعی: فقط قلم صائب است که به پایانش می‌رسد! مثل رگ ابری که بی‌وقفه باران می‌ریزد.