غزل شمارهٔ ۳۴۱۱
عشق در پای گلی رنگ وفا میریزد
فرصتش باد که بسیار به جا میریزد
زان سفر کرده بستان خبری هست که گل
زر خود را همه در پای صبا میریزد
می چنان دشمن شرم است که گر سایه تاک
بر سر حسن فتد، رنگ حیا میریزد
بر کف پای تو تا تهمت خونریزی بست
هر که را دست دهد خون حنا میریزد
صائب از دیده خونبار کرم دارد یاد
کآنچه دارد همه در پای گدا میریزد
غزل شمارهٔ ۳۴۱۰: من که دارم که گلم بر سر بالین ریزد؟غزل شمارهٔ ۳۴۱۲: زین سعادت که ز بال و پر ما میریزد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق در پای گلی رنگ وفا میریزد
فرصتش باد که بسیار به جا میریزد
هوش مصنوعی: عشق با رنگ وفا بر روی گلها جاری میشود، و فرصتی است که به اندازهی زیادی در مکانهای مناسب نمک میریزد.
زان سفر کرده بستان خبری هست که گل
زر خود را همه در پای صبا میریزد
هوش مصنوعی: از سفر برگشتی خبری هست که گل زیبای خود را همه به پای نسیم میریزد.
می چنان دشمن شرم است که گر سایه تاک
بر سر حسن فتد، رنگ حیا میریزد
هوش مصنوعی: شراب به قدری شور و مایه شرم است که اگر سایه یک تاک بر سر معشوق بیفتد، رنگ حیا و ملاحظه از او کم میشود.
بر کف پای تو تا تهمت خونریزی بست
هر که را دست دهد خون حنا میریزد
هوش مصنوعی: هر کس که بر روی پای تو انگشت اتهام بریزد و تو را متهم به خونریزی کند، دستش به خون حنا آغشته میشود.
صائب از دیده خونبار کرم دارد یاد
کآنچه دارد همه در پای گدا میریزد
هوش مصنوعی: صائب به خاطر خوندلش هنوز لطف و محبت را فراموش نکرده است، چرا که تمام خوبیها و نامهرمانیش را در راه بندگان و گدایان میگذارد.