گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴

حسنِ بی‌پروا به فرمانِ هوس باشد چرا؟
برقِ عالمسوز در زنجیرِ خس باشد چرا
بادهٔ پر‌زور، کارِ سنگ با مینا کند
مست را اندیشه از بندِ عسس باشد چرا
تا هوا ابر و چمن پُر گل بود، از زهدِ خشک
آدمی در چار‌دیوارِ قفس باشد چرا
دامنِ غواص پر گوهر شد از پاسِ نفس
اینقدر غافل کس از پاسِ نفس باشد چرا
تا به خاموشی توان سنگِ نشان‌گَشتن، کسی
در قطار هرزهٔ نالان چون جَرَس باشد چرا
تا کسی دریا تواند گشتن از ترکِ هوا
چون حبابِ پوچ در بندِ نفس باشد چرا
آن که کوهِ قاف چون عنقا بود یک لقمه‌اش
بر سرِ خوان‌ها طُفیلی چون مگس باشد چرا
این جوابِ آن غزل صائب که می گوید حکیم
تا نفس باشد، کسی بی‌همنفس باشد چرا؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسنِ بی‌پروا به فرمانِ هوس باشد چرا؟
برقِ عالمسوز در زنجیرِ خس باشد چرا
هوش مصنوعی: زیبایی بی‌پروا تحت تأثیر خواسته‌ها قرار می‌گیرد، چرا که برقی که قدرتی و ویرانگر دارد، در زنجیر قدرت و ثروت محدود شده است.
بادهٔ پر‌زور، کارِ سنگ با مینا کند
مست را اندیشه از بندِ عسس باشد چرا
هوش مصنوعی: شراب قوی می‌تواند حتی سنگ را هم نرم کند، پس چرا فردی که مست است باید از نگهبانان و ائمهٔ کنترل فکر کند؟
تا هوا ابر و چمن پُر گل بود، از زهدِ خشک
آدمی در چار‌دیوارِ قفس باشد چرا
هوش مصنوعی: وقتی که هوا ابری و چمن‌ها پر از گل است، چرا باید انسان با زهد و سخت‌گیری در گوشه‌ای از قفس خود را محبوس کند؟
دامنِ غواص پر گوهر شد از پاسِ نفس
اینقدر غافل کس از پاسِ نفس باشد چرا
هوش مصنوعی: کسانی که از نفس خود غافل هستند، نمی‌دانند که چگونه زندگی‌شان می‌تواند پر از ارزش‌ها و گوهرها باشد. غفلت از خود و مراقبت نکردن از درون، همچون غواصانی است که با عدم توجه به عمق وجودشان، از گنج‌های پنهان خود بی‌خبرند.
تا به خاموشی توان سنگِ نشان‌گَشتن، کسی
در قطار هرزهٔ نالان چون جَرَس باشد چرا
هوش مصنوعی: تا زمانی که بتوانی در سکوت مانند سنگی محکم و استوار باقی بمانی، چرا باید کسی در میان گروهی بی‌فایده و نالان همچون زنگی بی‌هدف باشد؟
تا کسی دریا تواند گشتن از ترکِ هوا
چون حبابِ پوچ در بندِ نفس باشد چرا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند دریا شود اگر گرفتار خواسته‌ها و هوس‌هایش باشد، چون حبابی که در معرض باد و بی‌ثباتی قرار دارد و هیچ ثباتی ندارد.
آن که کوهِ قاف چون عنقا بود یک لقمه‌اش
بر سرِ خوان‌ها طُفیلی چون مگس باشد چرا
هوش مصنوعی: کسی که به اندازه‌ی کوه قاف ارزشمند و بزرگ است، اگر یک لقمه‌اش در سفره‌ها بیفتد، مانند مگسی بی‌ارزش و بی‌مقدار خواهد بود.
این جوابِ آن غزل صائب که می گوید حکیم
تا نفس باشد، کسی بی‌همنفس باشد چرا؟
هوش مصنوعی: حکیم تا زمانی که زندگی می‌کند، چرا باید فردی بدون همدم و همراه باشد؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش دریا قلیلی

حاشیه ها

1398/11/02 09:02
ناله قهفرخی

مصرع "تا نفس هست کسی بی همنفس باشد چرا" از کیست؟