غزل شمارهٔ ۳۳۹۶
پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد
برگ بر خویش در ایام خزان می لرزد
نیست تاب نفس سرد دل روشن را
شمع در وقت سحرگاه ازان می لرزد
دل ز آسودگی جسم نیاید به قرار
شد زمین ساکن و این خانه همان می لرزد
از جلای دل خود هر که به تن پردازد
ساده لوحی است که بر آینه دان می لرزد
می شود از در نابسته پریشان، خاطر
دل آسوده ز چشم نگران می لرزد
مهد آرام پریشان سخنان خاموشی است
بیشتر بر سر گفتار زبان می لرزد
وطن از یاد به خونگرمی غربت نرود
آب در لعل گران قیمت ازان می لرزد
دل به جان لرزد ازان قامت چون تیر خدنگ
آنچنان کز قدر انداز نشان می لرزد
در ته آب بقا پاس نفس می دارد
زیر شمشیر تو هرکس که به جان می لرزد
به زر قلب اگر یوسف خود بفروشم
دلم از غبن خریدار همان می لرزد
گرچه فرسوده شد از خوردن نان دندانش
کوته آندیش همان در غم نان می لرزد
آنچنان کز نفس سرد خزان لرزد برگ
صائب از گرمی احباب چنان می لرزد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد
برگ بر خویش در ایام خزان می لرزد
هوش مصنوعی: پیر انسان با تجربه و با سنی بیشتر، در زندگی دچار اضطراب و ترس بیشتری نسبت به جوانترهاست. همانطور که در فصل خزان برگها به خاطر تغییرات و فرو افتادن میلرزد، او هم در برابر ناپایداریهای زندگی به لرزه میآید.
نیست تاب نفس سرد دل روشن را
شمع در وقت سحرگاه ازان می لرزد
هوش مصنوعی: نفس سرد دل روشن توانایی تحمل ندارد و شمع در ابتدای صبح به خاطر این وضعیت میلرزد.
دل ز آسودگی جسم نیاید به قرار
شد زمین ساکن و این خانه همان می لرزد
هوش مصنوعی: دل در آرامش جسم نمیتواند به آرامش برسد؛ حتی اگر زمین آرام باشد، این خانه همچنان میلرزد.
از جلای دل خود هر که به تن پردازد
ساده لوحی است که بر آینه دان می لرزد
هوش مصنوعی: هر کسی که به ظاهر و جسم خود بیشتر اهمیت بدهد، در واقع نادانی است که بر روی آینه دقت میکند و به تصویر آن توجه میکند، در حالی که اصل و ماهیت در دل و باطن انسان نهفته است.
می شود از در نابسته پریشان، خاطر
دل آسوده ز چشم نگران می لرزد
هوش مصنوعی: از در بسته میتوان پی برد که دل نگران از چشمهایی که نگران هستند، آرامش ندارد و این دل همیشه در تذبذب و نگرانی به سر میبرد.
مهد آرام پریشان سخنان خاموشی است
بیشتر بر سر گفتار زبان می لرزد
هوش مصنوعی: مهدی که در آن آرامش برقرار است، پراکنده از صحبتها و تفکرات بیفن است. در واقع، بیشتر از آنچه بتوان در سخن گفت، زبان در سکوت میلرزد و تردید دارد.
وطن از یاد به خونگرمی غربت نرود
آب در لعل گران قیمت ازان می لرزد
هوش مصنوعی: وطن هرگز از خاطر نمیرود، حتی اگر در دوری و غربت باشیم. مانند اینکه آب در یک لعل گرانقیمت به خاطر ارزشش میلرزد.
دل به جان لرزد ازان قامت چون تیر خدنگ
آنچنان کز قدر انداز نشان می لرزد
هوش مصنوعی: دل به شدت به لرزه در میآید از قامت زیبایی که مانند تیر و بسیار مستقیم است، همانطور که نشانهای از قدرت که به آن شلیک میشود، لرزان است.
در ته آب بقا پاس نفس می دارد
زیر شمشیر تو هرکس که به جان می لرزد
هوش مصنوعی: در عمق آب، نشانهای از حیات و بقای نفس وجود دارد. هر کسی که در برابر تهدید و خطر دچار لرزش و تردید شود، مشابه کسی است که زیر تیغ تو قرار دارد.
به زر قلب اگر یوسف خود بفروشم
دلم از غبن خریدار همان می لرزد
هوش مصنوعی: اگر قلبم را به قیمت طلا به یوسف بفروشم، دلم از حسرتی که به دل خریدار میآورم به لرزه درمیآید.
گرچه فرسوده شد از خوردن نان دندانش
کوته آندیش همان در غم نان می لرزد
هوش مصنوعی: هرچند دندانش به خاطر خوردن نان خراب شده و کوتاه است، اما او هنوز هم به خاطر نان و کمبودش نگران و مضطرب است.
آنچنان کز نفس سرد خزان لرزد برگ
صائب از گرمی احباب چنان می لرزد
هوش مصنوعی: برگ صائب به شدت از سرما و خشکی پاییز میلرزد، همانطور که انسانها از گرمی و محبت دوستان و یارانشان دلهره و لرز دارند.