گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۹

اگرچه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
مکن تکلیف سیر گلستان ما گوشه گیران را
که باغ دلگشایی هست در کنج قفس ما را
فغان کز طالع ناساز، چون گرداب در دریا
ز گردش نیست حاصل غیر مشتی خار و خس ما را
فرو رفتیم عمری گرچه در دریا چو غواصان
نیامد گوهری در کف به جان بی نفس ما را
فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان
سر آمد عمر در فریاد بی فریادرس ما را
عبث برق فنا بر خرمن ما می زند خود را
که می سازد پریشان آمد و رفت نفس ما را
همین بس حاصل ما در خرابات از تهیدستی
که در هنگام مستی ها نمی گیرد عسس ما را
به تلخی قانعیم از شهد شیرین جهان صائب
نمی سازد شکار خویش این دام مگس ما را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگرچه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
هوش مصنوعی: با وجود اینکه فقط کوه غم به فریاد ما نمی‌رسد، همان ناله و گریه‌هاست که زندگی‌ام را به حرکت درمی‌آورد.
مکن تکلیف سیر گلستان ما گوشه گیران را
که باغ دلگشایی هست در کنج قفس ما را
هوش مصنوعی: از ما انتظار نداشته باش که در باغ گلستان زندگی کنیم، زیرا ما در قفس هستیم و در آن قفس هم دنیای خوشبختی و شادی خود را داریم.
فغان کز طالع ناساز، چون گرداب در دریا
ز گردش نیست حاصل غیر مشتی خار و خس ما را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از سرنوشت ناخوشایند و ناپایداری زندگی خود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که همانند گردابی در دریا که بی‌هدف و بی‌نتیجه می‌چرخد، زندگی‌اش به دور از بهره‌ای واقعی می‌گذرد و تنها محصول آن مشتی زباله و بی‌ارزشی است. به عبارت دیگر، شاعر از ناامیدی و بی‌فایده بودن تلاش‌های خود در برابر طالع شومش گلایه دارد.
فرو رفتیم عمری گرچه در دریا چو غواصان
نیامد گوهری در کف به جان بی نفس ما را
هوش مصنوعی: ما سال‌ها در دریا غوطه‌ور بودیم، ولی مانند غواصانی که تلاش می‌کنند، هیچ گوهر و نتیجه‌ای در دست نیافتیم و زندگی‌مان بی‌ثمر گذشت.
فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان
سر آمد عمر در فریاد بی فریادرس ما را
هوش مصنوعی: در این جهان بی‌معنا، مانند زنگ صدای ناقوس در دشت‌های ممکن، عمر ما در ناله‌ای بی‌جواب به پایان رسید.
عبث برق فنا بر خرمن ما می زند خود را
که می سازد پریشان آمد و رفت نفس ما را
هوش مصنوعی: وقتی که مرگ یا زمان به ما آسیب می‌زند، باید بدانیم که وجود ما تحت تأثیر ناپایداری و ناپایداری است. نفس‌های ما در حال آمدن و رفتن‌اند و این تغییرات باعث می‌شود که زندگی‌امان دچار آشفتگی شود.
همین بس حاصل ما در خرابات از تهیدستی
که در هنگام مستی ها نمی گیرد عسس ما را
هوش مصنوعی: ما در خرابات (محل خوش‌گذرانی و شادی) به اندازه کافی از تهیدستی (فقر) خود راضی هستیم، زیرا وقتی مست هستیم، هیچ‌کس سراغ ما نمی‌آید و ما را تحت نظر نمی‌گیرد.
به تلخی قانعیم از شهد شیرین جهان صائب
نمی سازد شکار خویش این دام مگس ما را
هوش مصنوعی: ما به تلخی زندگی عادت کرده‌ایم و از شیرینی‌های دنیا دیگر لذت نمی‌بریم. این دام مگس، برای شکار ما، چاره‌ساز نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش عندلیب