گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۸۹

باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار
هر نفس جوهر خود را به کنار اندازد
شرم رخسار تو صد پرده خونین از گل
هر سر سال به رخسار بهار اندازد
زلف رخساره خورشید شود شبگیرم
شوق اگر سایه بر این مشت غبار اندازد
پیشگاه حرم و دیر گریبان چاک است
تا کجا غمزه او طرح شکار اندازد
گر مرا حوصله فقر نباشد چه عجب
که تهیدستی، آتش به چنار اندازد
کلک صائب چو گشاید گره از زلف سخن
تاب در نافه آهوی تتار اندازد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
هوش مصنوعی: اگر باد پرده‌ی صورت محبوب را کنار بزند، باعث می‌شود که دست‌های زیبای بهار هم بلرزد.
آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار
هر نفس جوهر خود را به کنار اندازد
هوش مصنوعی: آب به خاطر زیبایی خط معشوقش به شدت شرمنده است و مانند گیاهان بی‌ارزش در هر لحظه قیمتی‌ترین چیز خود را کنار می‌گذارد.
شرم رخسار تو صد پرده خونین از گل
هر سر سال به رخسار بهار اندازد
هوش مصنوعی: شرم چهره تو مانند پرده‌های قرمز از گل، هر سال در آغاز بهار بر چهره بهار سایه می‌اندازد.
زلف رخساره خورشید شود شبگیرم
شوق اگر سایه بر این مشت غبار اندازد
هوش مصنوعی: اگر شوق و عشق مرا در تاریکی شب تحریک کند، زلف‌های زیبای خورشید بر چهره‌ام می‌تابد و سایه‌ای بر این مشت غبار می‌افتد.
پیشگاه حرم و دیر گریبان چاک است
تا کجا غمزه او طرح شکار اندازد
هوش مصنوعی: در برابر حرم و آفتاب دیر، دل‌ها در anguish هستند و نمی‌دانند تا چه زمانی زیبایی‌اش را مانند شکار به نمایش خواهد گذاشت.
گر مرا حوصله فقر نباشد چه عجب
که تهیدستی، آتش به چنار اندازد
هوش مصنوعی: اگر من تاب و توان تحمل فقر را نداشته باشم، چه چیزی عجیب است که نداشتن‌ پول و امکانات، به جانم آتش بزند.
کلک صائب چو گشاید گره از زلف سخن
تاب در نافه آهوی تتار اندازد
هوش مصنوعی: وقتی قلم صائب با نبوغ خود، مشکلات سخن را حل کند، زیبایی کلام او به حدی خواهد بود که همچون پر رنگ و لعاب سال‌های جوانی، جلب توجه کند و دل‌ها را مجذوب خود کند.