گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۵۹

تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد
مور خط رخنه در آن لعل شکربار نکرد
دهن غنچه تصویر، تبسم زده شد
دل ما نوبر یک خنده سرشار نکرد
رفت چون آبله هر بدگهری دست بدست
گوهر ما ز صدف روی به بازار نکرد
چشم بر شربت خون دو جهان دوخته است
خویش را چشم تو بی واسطه بیمار نکرد
یوسف ما به تهیدستی کنعان در ساخت
جنس خود چون دگران کهنه به بازار نکرد
هرکسی گوهر خود را به خریدار رساند
صائب ماست که پروای خریدار نکرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد
مور خط رخنه در آن لعل شکربار نکرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که حیا از چهره آن گل زیبا کنار نرود، هیچ موجودی جرأت نکرده که به آن لعل شیرین، آسیبی برساند.
دهن غنچه تصویر، تبسم زده شد
دل ما نوبر یک خنده سرشار نکرد
هوش مصنوعی: غنچه لبخندی زد که دل ما را شاد کرد، اما این شادی همچنان نو و تازه باقی ماند.
رفت چون آبله هر بدگهری دست بدست
گوهر ما ز صدف روی به بازار نکرد
هوش مصنوعی: هر که به زیبایی و خوبی نیست، مانند آبله می‌رود و از بین می‌رود، اما ما را، که مانند گوهر هستیم، از صدف خود به بازار نشان نمی‌دهیم.
چشم بر شربت خون دو جهان دوخته است
خویش را چشم تو بی واسطه بیمار نکرد
هوش مصنوعی: چشم بر نوشیدنی خون دنیا دوخته شده است، اما نگاه تو به هیچ کسی نیاز ندارد و به تنهایی مرا بیمار کرده است.
یوسف ما به تهیدستی کنعان در ساخت
جنس خود چون دگران کهنه به بازار نکرد
هوش مصنوعی: یوسف ما به خاطر فقر و سختی‌هایی که در سرزمین کنعان دارد، مانند دیگران اجناس و چیزهای کهنه‌اش را به بازار نیامد.
هرکسی گوهر خود را به خریدار رساند
صائب ماست که پروای خریدار نکرد
هوش مصنوعی: هرکس به دنبال دوستان و همراهان ارزشمند خود می‌گردد و به آنها اهمیت می‌دهد، ولی صائب به این فکر نیست که دیگران درباره او چه نظری دارند.