گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۵۶

قطع امید ازان موی کمر نتوان کرد
راه باریک چو افتاد گذر نتوان کرد
صبر را حوصله جنبش مژگان تو نیست
پیش شمشیر قضا سینه سپر نتوان کرد
دلم از رشک تماشایی او پر خون است
گرچه در چشمه خورشید نظر نتوان کرد
خرد سست قدم را به حریفان بگذار
که به این بدرقه از خویش سفر نتوان کرد
نگذری تا ز سر هستی ناقص چو حباب
سر ازین قلزم خونخوار بدر نتوان کرد
ای بسا رزم که مردی سپر انداختن است
به شجاعت همه جا دست بدر نتوان کرد
نفس برق درین وادی خونخوار گداخت
از تمنای جهان زود گذر نتوان کرد
عقده ای نیست درین دایره بی سر و پا
که ز هم باز به یک آه سحر نتوان کرد
دهن از خبث بشو پاک که مانند صدف
آب را بی دهن پاک، گهر نتوان کرد
تا چو کشتی ننهی بار رفیقان بر دل
پنجه در پنجه دریای خطر نتوان کرد
تا نمی در قدح اهل مروت باقی است
صائب از کوی خرابات سفر نتوان کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قطع امید ازان موی کمر نتوان کرد
راه باریک چو افتاد گذر نتوان کرد
هوش مصنوعی: امیدوار نبودن به آن موی کمر دشوار است؛ زمانی که مسیر باریک می‌شود، نمی‌توان به راحتی عبور کرد.
صبر را حوصله جنبش مژگان تو نیست
پیش شمشیر قضا سینه سپر نتوان کرد
هوش مصنوعی: صبر و تحمل در برابر زیبایی و جاذبه چشمان تو امکان‌پذیر نیست و نمی‌توان در برابر سرنوشت و تقدیر ایستادگی کرد.
دلم از رشک تماشایی او پر خون است
گرچه در چشمه خورشید نظر نتوان کرد
هوش مصنوعی: دل من از حسادت به زیبایی او پر از درد و غم است، گرچه نمی‌توان به چشمه‌ی نور خورشید نگاه کرد.
خرد سست قدم را به حریفان بگذار
که به این بدرقه از خویش سفر نتوان کرد
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه ضعیف را در دست دوستان و هم‌سفران قرار بده، زیرا با این وداع و خداحافظی از خود، نمی‌توان به سفر رفت.
نگذری تا ز سر هستی ناقص چو حباب
سر ازین قلزم خونخوار بدر نتوان کرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا هستی و به کمال نرسیده‌ای، مانند حبابی هستی که نمی‌تواند از این دریای خونین عبور کند.
ای بسا رزم که مردی سپر انداختن است
به شجاعت همه جا دست بدر نتوان کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از جنگ‌ها نشانگر شجاعت در رها کردن سپر و تسلیم شدن نیستند؛ بلکه واقعی بودن شجاعت این است که در هر شرایطی نمی‌توان به آسانی از میدان مبارزه خارج شد.
نفس برق درین وادی خونخوار گداخت
از تمنای جهان زود گذر نتوان کرد
هوش مصنوعی: در این دشت خطرناک، نفس مانند برق می‌تازد، زیرا آرزوهایش برای دنیا که زودگذر است، آن را می‌سوزاند و نمی‌توان آنجا را ترک کرد.
عقده ای نیست درین دایره بی سر و پا
که ز هم باز به یک آه سحر نتوان کرد
هوش مصنوعی: در این دایره بی‌نظم و آشفته، هیچ مسأله و مشکلی وجود ندارد که نتوان با یک نفس عمیق و آرام در صبحگاهی زودگذر، آن را حل کرد و به همدیگر پیوند زد.
دهن از خبث بشو پاک که مانند صدف
آب را بی دهن پاک، گهر نتوان کرد
هوش مصنوعی: زبان خود را از ناپاکی‌ها پاک کن، زیرا مانند صدفی که بدون دهان باشد، نمی‌تواند آب را تصفیه کند و مروارید به دست آورد.
تا چو کشتی ننهی بار رفیقان بر دل
پنجه در پنجه دریای خطر نتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر باری سنگین بر دوش رفیقان بگذاری، نمی‌توانی خود را از خطرات و چالش‌ها دور کنی، همانند یک کشتی که بدون بار نمی‌تواند به دریا برود.
تا نمی در قدح اهل مروت باقی است
صائب از کوی خرابات سفر نتوان کرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که شراب در جام اهل مروت وجود دارد، صائب نمی‌تواند از کوی خرابات سفر کند.