غزل شمارهٔ ۳۳۴۰
پای بر چرخ نهد هرکه ز سر میگذرد
رشته چون بیگره افتد ز گهر میگذرد
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
سبزه تیغ در این ره ز کمر میگذرد
در بیابان فنا قافلهٔ شوق من است
کاروانی که غبارش ز خبر میگذرد
دل دشمن به تهیدستی من میسوزد
برق از این مزرعه با دیدهٔ تر میگذرد
گرمی لالهرخان قابل دل بستن نیست
که به یک چشم زدن همچو شرر میگذرد
در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست
خار دیوار تو را آب ز سر میگذرد
غنچهٔ زندهدلی در دل شب میخندد
فیض، آبی است که از جوی سحر میگذرد
عارفان از سخن سرد پریشان نشوند
عمر گل در قدم باد سحر میگذرد
نسبت دامن پاک تو به گل محض خطاست
که سخن در صدف پاک گهر میگذرد
چون صدف مهر خموشی نزند بر لب خویش؟
سخن صائب پاکیزهگهر میگذرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پای بر چرخ نهد هرکه ز سر میگذرد
رشته چون بیگره افتد ز گهر میگذرد
هوش مصنوعی: هر کس که از خودگذشتگی کند و به فراتر از خود بیندیشد، میتواند بر مشکلات غلبه کند و از سختیها عبور کند. اگر زندگی بدون مانع و گرهای پیش برود، انسان میتواند به راحتی به اهداف خود برسد.
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
سبزه تیغ در این ره ز کمر میگذرد
هوش مصنوعی: اگر قدرت و شجاعت لازم را نداری، به سراغ عشق نرو؛ زیرا در این مسیر پرخطر، دشواریها و چالشهایی وجود دارد که از بند و قید میگذرد.
در بیابان فنا قافلهٔ شوق من است
کاروانی که غبارش ز خبر میگذرد
هوش مصنوعی: در دشت بیپایان و نابودی، کاروان آرزوهایم در حال حرکت است که ردِّ آن به واسطهٔ خبرها به چشم میخورد.
دل دشمن به تهیدستی من میسوزد
برق از این مزرعه با دیدهٔ تر میگذرد
هوش مصنوعی: دل دشمن از نداری من به شدت ناراحت و پر از درد است، اما من با چشمانی پر از اشک به این مزرعه مینگرم.
گرمی لالهرخان قابل دل بستن نیست
که به یک چشم زدن همچو شرر میگذرد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت چهرههای لالهرخان به قدری فانی و زودگذر است که نمیتوان به آن دل بست؛ چرا که همچون جرقهای به سرعت میگذرد و از بین میرود.
در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست
خار دیوار تو را آب ز سر میگذرد
هوش مصنوعی: در این فصل که بر روی اشیاء شبنم نمینشیند، آب از سر دیوار تو عبور میکند و به دستههای خاردار میرسد.
غنچهٔ زندهدلی در دل شب میخندد
فیض، آبی است که از جوی سحر میگذرد
هوش مصنوعی: در دل شب، شکوفهای از شادابی و خوشحالی لبخند میزند، مانند آبی که از جوی سحر میگذرد.
عارفان از سخن سرد پریشان نشوند
عمر گل در قدم باد سحر میگذرد
هوش مصنوعی: عارفان از حرفهای بیمهری که میشنوند دلسرد نمیشوند؛ چون زندگی زیبا همچون گل، در گذر باد صبحگاهی میگذرد و عمرش کوتاه است.
نسبت دامن پاک تو به گل محض خطاست
که سخن در صدف پاک گهر میگذرد
هوش مصنوعی: دوست داشتن دامن پاک تو را نمیتوان با گل مقایسه کرد؛ زیرا سخن حق و راست در جایی خالص و ارزشمند بیان میشود.
چون صدف مهر خموشی نزند بر لب خویش؟
سخن صائب پاکیزهگهر میگذرد
هوش مصنوعی: چرا مانند صدف سکوت نمیکند؟ کلام نیک و ناب مانند گوهر خالص به آرامی از دل میگذرد.
حاشیه ها
1397/06/26 11:08
امیرحسین آریا
ای کاش که زیر شعر های صائب نظرات بزرگان سبک هندی رو در مورد صائب و اشعارش قراربدین.چون اشعار صائب احتیاج به تفسیر داره بعضی 9اهاش واقعا
1399/08/28 16:10
آرشاک
پای بر چرخ نهد هر که ز سر می گذرد
رشته چون بی گره افتد ز گهر می گذرد
با درود به کاوش گران راه حقیقت