گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۳۵

زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
چه خیال است که مخمور ز ساغر گذرد؟
زاهد خشک ز سرچشمه زمزم نگذشت
مست چون از می چون خون کبوتر گذرد؟
چرخ پر کوکبه سد ره عاشق نشود
این سپندی است که چون برق ز مجمر گذرد
عبث آیینه زره پوش ز جوهر شده است
تیر مژگان تو از سد سکندر گذرد
نافه را کاکل مشکین تو در هم پیچید
تا چه از نکهت زلف تو به عنبر گذرد
خضر دست هوسی می کند از دور بلند
صائب آن نیست ز سرچشمه ساغر گذرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
چه خیال است که مخمور ز ساغر گذرد؟
هوش مصنوعی: زخم‌هایی که عاشقان تحمل می‌کنند، هرگز نمی‌تواند به راحتی از میان برود، همان‌طور که خیال برنمی‌خیزد که کسی در حالت مستی بتواند بدون توجه از جام خود بگذرد.
زاهد خشک ز سرچشمه زمزم نگذشت
مست چون از می چون خون کبوتر گذرد؟
هوش مصنوعی: زاهدی که خشک و بی‌احساس است، هرگز نتوانسته به عمق معانی و روحانیات برسد، همان‌طور که کسی که در کنار چشمه زمزم نشسته، به راحتی از آن عبور نمی‌کند. اما فردی که مست از شراب عشق است، چگونه می‌تواند از موانع و عواطف عمیق، مانند خون کبوتر، عبور کند؟
چرخ پر کوکبه سد ره عاشق نشود
این سپندی است که چون برق ز مجمر گذرد
هوش مصنوعی: چرخ و فلک نمی‌تواند مانع عشق شود؛ این موضوع همچون آتش زبانه‌زنی است که به سرعت از مشعل عبور می‌کند.
عبث آیینه زره پوش ز جوهر شده است
تیر مژگان تو از سد سکندر گذرد
هوش مصنوعی: آیینه که زره‌ای دارد، بیهوده است، چون تیر مژگان تو می‌تواند از سپر سکندر عبور کند.
نافه را کاکل مشکین تو در هم پیچید
تا چه از نکهت زلف تو به عنبر گذرد
هوش مصنوعی: نافه، موهای مشکی‌ات را به هم بافته تا ببیند چه عطر و بویی از زیبایی و زلف‌های تو به مشام می‌رسد.
خضر دست هوسی می کند از دور بلند
صائب آن نیست ز سرچشمه ساغر گذرد
هوش مصنوعی: خضر از دور آرزویی می‌کند، اما این آرزو از سرچشمه به ساغر نمی‌رسد.