غزل شمارهٔ ۳۳۳۳
جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد
این ترنجی است که بر هر که خورد جان نبرد
هوس از حسن شود کامروا بیش از عشق
جیب و دامان تهی طفل ز بستان نبرد
نوبر گوی سعادت نکند چوگانش
هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد
بی نیازی در جنت به رخش باز کند
مور اگر حاجت خود را به سلیمان نبرد
دارد انجامی اگر راه طلب، سوختن است
غیر پروانه کس این راه به پایان نبرد
تا ابد خواری غربت نکشد در یتیم
دل نه طفلی است که عشقش به دبستان نبرد
تلخی باده کم از پنبه مینا نشود
بالش نرم ز سر خواب پریشان نبرد
غیر موری که به لب مهر قناعت دارد
دهن تلخ کسی از شکرستان نبرد
با لب بسته بسازید اگر اهل دلید
که سر از بزم برون پسته خندان نبرد
کی به جانهای گرفتار دلش خواهد سوخت؟
یوسف مصر اگر زحمت زندان نبرد
ترک سر گوی که در معرکه جانبازان
تا کسی سر ندهد گوی ز میدان نبرد
زان سیه می کند از آه جهان را عاشق
که کسی راه به سر منزل جانان نبرد
قسمت صائب از آن چهره همین حیرانی است
شبنم از باغ به جز دیده حیران نبرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۲: هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبردغزل شمارهٔ ۳۳۳۴: از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد
این ترنجی است که بر هر که خورد جان نبرد
هوش مصنوعی: هیچ کس از دیدن آن سیب زیبا جان سالم به در نمیبرد؛ این میوه ترنجی است که هر کس آن را بچشد، جانش به خطر نمیافتد.
هوس از حسن شود کامروا بیش از عشق
جیب و دامان تهی طفل ز بستان نبرد
هوش مصنوعی: آرزو و رغبت از زیبایی به وجود میآید و انسان را بیشتر از عشق سیراب میکند. اما کودک، که هیچچیز از دنیای زیبایی ندارد، از باغ چیزی به دست نمیآورد.
نوبر گوی سعادت نکند چوگانش
هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد
هوش مصنوعی: هر کس که مثل غنچه به درون خود فرورفته باشد و نتواند با دنیا و چالشهایش روبهرو شود، نخواهد توانست به خوشبختی و موفقیت واقعی دست یابد.
بی نیازی در جنت به رخش باز کند
مور اگر حاجت خود را به سلیمان نبرد
هوش مصنوعی: اگر مورچهای در بهشت نیاز خود را به سلیمان نگوید، بینیازیاش را نمیتواند در زیبایی رخش حس کند.
دارد انجامی اگر راه طلب، سوختن است
غیر پروانه کس این راه به پایان نبرد
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی کسب معرفت و هدفی باشد، تنها چیزی که او را به پایان میرساند، سوختن و فداکاری است. هیچکس غیر از پروانه در این راه نمیتواند به مقصد برسد.
تا ابد خواری غربت نکشد در یتیم
دل نه طفلی است که عشقش به دبستان نبرد
هوش مصنوعی: هیچ یتیمی در دل ندارد که عشقش به مدرسه نرود، چرا که غربت و دلتنگی تا ابد او را آزار نخواهد داد.
تلخی باده کم از پنبه مینا نشود
بالش نرم ز سر خواب پریشان نبرد
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب تلخ کمتر از ویژگیهای پنبهی مینا نخواهد بود و نرمی بالش هم نمیتواند خواب آشفته را از سر بگیرد.
غیر موری که به لب مهر قناعت دارد
دهن تلخ کسی از شکرستان نبرد
هوش مصنوعی: هیچ موجودی که به قناعت و رضایت خود پایبند باشد، نمیتواند در دنیای شیرینی و لذت، با تلخی کسی مقابله کند.
با لب بسته بسازید اگر اهل دلید
که سر از بزم برون پسته خندان نبرد
هوش مصنوعی: اگر اهل دل هستید، با سکوت و بدون صحبت کردن به زندگی ادامه دهید، چرا که کسی که واقعاً در حال جشن و شادی است، نیازی به نمایش خوشحالیاش ندارد و لبخندش به طور طبیعی و بیصدا نمایان میشود.
کی به جانهای گرفتار دلش خواهد سوخت؟
یوسف مصر اگر زحمت زندان نبرد
هوش مصنوعی: کیست که برای جانهای پریشان و دردمند خود سوگواری کند؟ آیا یوسف مصر اگر در زندان سختی نمیکشید، به جایگاه بلند و مقام خود دست مییافت؟
ترک سر گوی که در معرکه جانبازان
تا کسی سر ندهد گوی ز میدان نبرد
هوش مصنوعی: از میدان جنگ دوری کن و به سر خود نرسید، چرا که تا زمانی که کسی جان خود را فدای میدان نبرد نکند، هیچ چیز به دست نخواهد آمد.
زان سیه می کند از آه جهان را عاشق
که کسی راه به سر منزل جانان نبرد
هوش مصنوعی: از آن سوز و گداز عشق، جهان را محزون میکند، زیرا هیچکس نمیتواند به وصال معشوق واقعی برسد.
قسمت صائب از آن چهره همین حیرانی است
شبنم از باغ به جز دیده حیران نبرد
هوش مصنوعی: حیرانی و شگفتی که در چهره صائب وجود دارد، همان بخشی است که او از زندگی خود دریافت کرده و مانند شبنم که از باغ جدا میشود، فقط احساس حیرت و شگفتی را با خود به همراه دارد.