غزل شمارهٔ ۳۳۳۲
هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد
وقت رفتن ز گلستان لب خندان نبرد
از جهان قسمت ارباب نظر حیرانی است
نرگس از باغ به جز دیده حیران نبرد
چشم ما شور بود، ورنه کدامین ذره است
کز تماشای تو خورشید به دامان نبرد
خط گستاخ چها با گل روی تو نکرد
مور اینجاست که فرمان سلیمان نبرد
دل سودازده عمری است هوایی شده است
آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد
ترک سر کن که درین دایره بی سر و پا
تا کسی سر ندهد گوی ز میدان نبرد
زلفش از حلقه سراپای ازان چشم شده است
که کسی دست به آن سیب زنخدان نبرد
خاکیان را چه بود غیر گنه راه آورد؟
سیل غیر از خس و خاشاک به عمان نبرد
می رسانند به آب اهل طمع، خانه جود
خانه را حاتم طی چون به بیابان نبرد؟
در و دیوار به محرومی من می گریند
هیچ کس دامن خالی ز گلستان نبرد
تو که در مکر و حیل دست ز شیطان بردی
چه خیال است که ایمان ز تو شیطان نبرد؟
بازوی همت ما سست عنان افتاده است
ورنه گردون نه کمانی است که فرمان نبرد
صائب از بس که خریدار سخن نایاب است
هیچ کس زاهل سخن شعر به دیوان نبرد
غزل شمارهٔ ۳۳۳۱: صائب این بار به صد دست نگه خواهم داشتغزل شمارهٔ ۳۳۳۳: جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد
وقت رفتن ز گلستان لب خندان نبرد
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند غنچه، سرش را در گریبانش پنهان کند، وقتی از گلستان خارج میشود، لبخند و شادابی را با خود نمیبرد.
از جهان قسمت ارباب نظر حیرانی است
نرگس از باغ به جز دیده حیران نبرد
هوش مصنوعی: در این دنیا، نرگس به جز دیدگان شگفتزده خود هیچ چیزی از باغ نمیبرد، زیرا او تحت تأثیر نگاه و نظاره اربابان خود است و حیرت را با خود به همراه دارد.
چشم ما شور بود، ورنه کدامین ذره است
کز تماشای تو خورشید به دامان نبرد
هوش مصنوعی: چشم ما دچار شوق و هیجان است، وگرنه کدام ذره از زیبایی تو است که خورشید را به زمین نمیکشاند؟
خط گستاخ چها با گل روی تو نکرد
مور اینجاست که فرمان سلیمان نبرد
هوش مصنوعی: خطی که به طرز جسورانهای روی چهرهی دلربای تو کشیده شده، به اندازهای بیاحترامی است که حتی مورچهها هم در اینجا نمیتوانند از فرمان سلیمان پیروی کنند.
دل سودازده عمری است هوایی شده است
آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد
هوش مصنوعی: دل عاصی و پرشور من مدتهاست که به یاد کسی افسرده و نگران است. ای کاش راهی به زلفهای آشفته او پیدا میکردم.
ترک سر کن که درین دایره بی سر و پا
تا کسی سر ندهد گوی ز میدان نبرد
هوش مصنوعی: از خودت بگذر و از زندگی عادی و روزمره فاصله بگیر، زیرا در این دنیا کسی نیست که سر را به میدان نبرد بیاورد و به جنگ بیفتد.
زلفش از حلقه سراپای ازان چشم شده است
که کسی دست به آن سیب زنخدان نبرد
هوش مصنوعی: موهای او به شکلی زیبا و پیچیده در آمده که چشمانش را تحت تأثیر قرار داده است، به طوری که هیچ کس جرات نمیکند به آن سیب خوشفرم و جذاب نزدیک شود.
خاکیان را چه بود غیر گنه راه آورد؟
سیل غیر از خس و خاشاک به عمان نبرد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی از سرنوشت انسانها اشاره میکند و میگوید که انسانهای خاکی (فرزندان خاک) چه چیزی جز گناه میتوانند به دست آورند؟ و همچنین، به این نکته اشاره میکند که یک طوفان یا سیل نمیتواند چیزی جز علف و نیزار را با خود ببرد. به طور کلی، این ابیات به نوعی انتقاد از رفتار و کردار انسانها و نتایج آنها اشاره دارد.
می رسانند به آب اهل طمع، خانه جود
خانه را حاتم طی چون به بیابان نبرد؟
هوش مصنوعی: آنان که به دنبال بهرهبرداری از دیگران هستند، به آسانی به دستاوردهای دیگران دست مییابند، در حالی که خانهای که در آن generosity و سخاوت وجود دارد، مانند خانه حاتم طائی، چگونه میتواند در بیابانی خالی از منابع دوام آورد؟
در و دیوار به محرومی من می گریند
هیچ کس دامن خالی ز گلستان نبرد
هوش مصنوعی: در و دیوار از بینظامی و بیکسی من ناراحتند و هیچکس نمیتواند بدون بهرهای از زیباییها و شادیها، دامنش را پر کند.
تو که در مکر و حیل دست ز شیطان بردی
چه خیال است که ایمان ز تو شیطان نبرد؟
هوش مصنوعی: تو که در فریبکاری و نیرنگ، از شیطان هم پیشی گرفتهای، چه انتظاری هست که ایمان تو تحت تاثیر شیطان قرار نگیرد؟
بازوی همت ما سست عنان افتاده است
ورنه گردون نه کمانی است که فرمان نبرد
هوش مصنوعی: نیروی اراده و تلاش ما ضعیف شده است، وگرنه سرنوشت و تقدیر به سادگی و بدون فرمان ما تغییر نمیکند.
صائب از بس که خریدار سخن نایاب است
هیچ کس زاهل سخن شعر به دیوان نبرد
هوش مصنوعی: صائب میگوید به دلیل اینکه کسی به دنبال سخنهای منحصر به فرد نیست، هیچکس اشعار بیارزش را به کتابش نمیافزاید.