گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۲۹

دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد
یوسف آن نیست که فرمان زلیخا ببرد
این گرانی که من از بار علایق دارم
نیست ممکن که مرا سیل به دریا ببرد
بیش ازین نیست که هرکس توانگر باشد
حسرتی چند ز ما بیش ز دنیا ببرد
کاش می ماند بجا تخته ای از کشتی ما
که ازین ورطه به ساحل خبر ما ببرد
می تواند کلف از آینه ماه زدود
هر که زنگار کدورت ز دل ما ببرد
محو در عالم بی نام و نشانی گشتیم
خبر عزلت ما کیست به عنقا ببرد؟
نیست جز پیر خرابات عزیزی امروز
که به یک جام ز خاطر غم فردا ببرد
تا چه از لطف بجا با دل عشاق کند
شوخ چشمی که دل از رنجش بیجا ببرد
از جهان با نظر بسته بسازید که عشق
هر که را چشم ببندد به تماشا ببرد
کرد هر چند ز غیرت عرق خون پرویز
نقش شیرین نتوانست ز خارا ببرد
سیل در سلک نقش سوختگان است اینجا
کوه تمکین ترا کیست که از جا ببرد؟
هر چه جز عشق بود قابل دست بستن نیست
هر که خواهد دل و دین و خرد از ما ببرد
صائب آهسته روی پیشه خود ساز که آب
پنجه آتش سوزان به مدارا ببرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد
یوسف آن نیست که فرمان زلیخا ببرد
هوش مصنوعی: دل هیچ‌گاه نمی‌تواند فریب و ناز دنیای مادی را بپذیرد؛ یوسف، آن معشوق نیست که بتواند فرمان زلیخا را اجرا کند.
این گرانی که من از بار علایق دارم
نیست ممکن که مرا سیل به دریا ببرد
هوش مصنوعی: این فشار و سنگینی که به خاطر علاقه‌هایم دارم، نمی‌تواند به حدی باشد که من را به سمت دریا و سیل ببرد.
بیش ازین نیست که هرکس توانگر باشد
حسرتی چند ز ما بیش ز دنیا ببرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر فردی که ثروتمند است، از ما حسرت‌هایی را به همراه می‌آورد که بیشتر از آنچه که از دنیا دریافت می‌کند، می‌باشد. یعنی ثروت فقط به معنی داشتن دارایی نیست و احساسات و روابط عمیق‌تری را نیز در بر دارد.
کاش می ماند بجا تخته ای از کشتی ما
که ازین ورطه به ساحل خبر ما ببرد
هوش مصنوعی: ای کاش تکه‌ای از کشتی‌مان باقی می‌ماند تا خبر از نجات ما از این دریا به ساحل برساند.
می تواند کلف از آینه ماه زدود
هر که زنگار کدورت ز دل ما ببرد
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند کدورت و تیرگی را از دل ما بزداید، می‌تواند غبار از آینه ماه پاک کند.
محو در عالم بی نام و نشانی گشتیم
خبر عزلت ما کیست به عنقا ببرد؟
هوش مصنوعی: ما در دنیایی که هیچ نشانه و نامی ندارد، محو و ناپدید شده‌ایم. کسی از عزلت و دوری ما خبر ندارد و به نظر می‌رسد که فقط پرنده‌ای mythical مانند عنقا می‌تواند این خبر را به بیرون ببرد.
نیست جز پیر خرابات عزیزی امروز
که به یک جام ز خاطر غم فردا ببرد
هوش مصنوعی: امروز در این خراباتی، تنها یک فرد بزرگ و محترم وجود دارد که با نوشیدن یک جام، غم‌ها و دل‌خوری‌های فردا را از یاد می‌برد.
تا چه از لطف بجا با دل عشاق کند
شوخ چشمی که دل از رنجش بیجا ببرد
هوش مصنوعی: تا چه حد شوخ چشمی و زیبایی می‌تواند با دل عاشقان مهربان باشد و از رنج‌های بی‌مورد و ناخواسته آن‌ها بکاهد.
از جهان با نظر بسته بسازید که عشق
هر که را چشم ببندد به تماشا ببرد
هوش مصنوعی: این دنیا را به گونه‌ای بسازید که عشق، هر کسی را که چشمش را ببندد، به دنیای زیبای تماشا ببرد.
کرد هر چند ز غیرت عرق خون پرویز
نقش شیرین نتوانست ز خارا ببرد
هوش مصنوعی: هرچند پرویز به خاطر غیرتش عرق کردن و تلاش زیادی کرد، نتواسته است نقش شیرین را از سنگ خارا بکند.
سیل در سلک نقش سوختگان است اینجا
کوه تمکین ترا کیست که از جا ببرد؟
هوش مصنوعی: در اینجا، سیل که نماد شدت و فوران هیجانات و احساسات است، در میان افرادی قرار دارد که به خاطر مشکلات و سختی‌ها دچار سوختگی شده‌اند. در این میان، کوه تمکین، که نماد استقامت و استحکام است، به پرسش دربارهٔ کسی می‌پردازد که بتواند از این مکان و موقعیت ثابت و استوار خود خارج شود. به عبارت دیگر، آیا کسی پیدا می‌شود که بتواند بر این شدت و آشفتگی غلبه کند و از جای خود حرکت کند؟
هر چه جز عشق بود قابل دست بستن نیست
هر که خواهد دل و دین و خرد از ما ببرد
هوش مصنوعی: هرچیزی که به جز عشق باشد، نمی‌توان به راحتی از آن چشم‌پوشی کرد. هر کسی که بخواهد دل، ایمان و عقل ما را از ما بگیرد، به سادگی نمی‌تواند این کار را انجام دهد.
صائب آهسته روی پیشه خود ساز که آب
پنجه آتش سوزان به مدارا ببرد
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط در کار خود پیش برو، چرا که آتش سوزان تنها با نرمش و ملایمت قابل کنترل است.

حاشیه ها

1393/07/27 03:09

بگمانم مصراع1 بیت 3 اینگونه صحیح‌ست:
بیش ازین نیست که هرکس که توانگر باشد