غزل شمارهٔ ۳۳۲۶
نه همین فکر مرا روز به من نگذارد
که به خوابم گل شب بوی سخن نگذارد
هر عقیقی که دلش در گرو نام بود
پشت آسوده به دیوار یمن نگذارد
سر زلفی که من از شام غریبان دیدم
هیچ سودازده ای را به وطن نگذارد
گل اگر شرم ز روی چمن آرا نکند
آرزو در دل مرغان چمن نگذارد
چون سهیل عرق شرم دلم می لرزد
که کسی دست بر آن سیب ذقن نگذارد
یک سحر لاله خورشید نیاید بیرون
که فلک داغ نوی بر دل من نگذارد
در فسونسازی آن چشم سیه حیرانم
که خموش است و کسی را به سخن نگذارد
چون برم سر به گریبان خموشی صائب؟
که گریبان من از دست، سخن نگذارد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه همین فکر مرا روز به من نگذارد
که به خوابم گل شب بوی سخن نگذارد
هوش مصنوعی: افکار و نگرانیهای من به قدری زیاد است که حتی در طول روز هم آرام نمیگذارند و شبها هم خواب راحت را از من میگیرند.
هر عقیقی که دلش در گرو نام بود
پشت آسوده به دیوار یمن نگذارد
هوش مصنوعی: هر فردی که دلش وابسته به نام و جایگاهش باشد، هرگز نمیتواند با خیالی راحت و بدون دغدغه در دیوار یمن سکونت کند.
سر زلفی که من از شام غریبان دیدم
هیچ سودازده ای را به وطن نگذارد
هوش مصنوعی: سر زلفی که در شام غریبان دیدم، هیچ آدمی را از درد و رنج دور نکرد.
گل اگر شرم ز روی چمن آرا نکند
آرزو در دل مرغان چمن نگذارد
هوش مصنوعی: اگر گل از زیبایی خود در چمن خجالت بکشد، آرزو در دل پرندگان چمن شکل نخواهد گرفت.
چون سهیل عرق شرم دلم می لرزد
که کسی دست بر آن سیب ذقن نگذارد
هوش مصنوعی: وقتی که ستاره سهیل میدرخشد، قلبم از شرم میلرزد، زیرا نگرانم که کسی به آن سیب زیبای چانهام دست نزند.
یک سحر لاله خورشید نیاید بیرون
که فلک داغ نوی بر دل من نگذارد
هوش مصنوعی: یک روزی نیست که خورشید درخشان دوباره به آسمان نیاید و به خاطر همین، آسمان مرا از غم و دلتنگی رها نکند.
در فسونسازی آن چشم سیه حیرانم
که خموش است و کسی را به سخن نگذارد
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت چشمهای سیاه تو به شدت حیران و گیج شدهام. این چشمها چنان ساکت و خاموش هستند که انگار کسی را به صحبت و گفتگو وا نمیدارند.
چون برم سر به گریبان خموشی صائب؟
که گریبان من از دست، سخن نگذارد
هوش مصنوعی: وقتی که در سکوت به درون خود فرو میروم، آیا میتوانم خودم را کنترل کنم؟ چون احساسات و افکار من به قدری قوی هستند که نمیگذارند حرفی از دلم بیرون بیاید.