گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۱۴

از بتان شسته عذاری که حجابی دارد
چشم بد دور که خوش عالم آبی دارد
خار در دیده بی پرده شبنم شکند
از حیا چهره هر گل که نقابی دارد
به دل روشن اگر یار نمی پردازد
حسن مستور ز آیینه حجابی دارد
نتوان دید در آن روی عرقناک دلیر
گل این باغ عجب تلخ گلابی دارد
شب اندوه وفادار ندارد پایان
صبح عشرت نفس پا به رکابی دارد
نیست ممکن که به خورشید درخشان نرسد
هر که چون شبنم گل چشم پرآبی دارد
دم نشمرده محال است برآرد چون صبح
هر که در مد نظر روز حسابی دارد
چون نفس راست کنم من، که به صحرای طلب
گر همه سنگ نشان است شتابی دارد
خضر را تشنه ز سرچشمه حیوان آورد
وادی عشق فریبنده سرابی دارد
تا به خاری نرساند ننشیند از پا
در جگر آبله تا قطره آبی دارد
شب تارش به دو خورشید بود آبستن
هر که در وقت سحر جام شرابی دارد
مزرع ماست که آبش بود از دیده خویش
ور نه هر کشت که دیدیم سحابی دارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از بتان شسته عذاری که حجابی دارد
چشم بد دور که خوش عالم آبی دارد
هوش مصنوعی: چشمی که زیبایی‌های دل‌انگیز را می‌بیند، از دنیای ظاهری و عذاب‌های آن رهایی دارد؛ زیرا در وجودش زیبایی و جذابیتی خاص نهفته است که هر گونه چشم‌زدی را دور می‌کند.
خار در دیده بی پرده شبنم شکند
از حیا چهره هر گل که نقابی دارد
هوش مصنوعی: خار در چشم دیده، شبنم را به خاطر حیا خود می‌شکند و چهره هر گلی که نقاب به چهره دارد برملا می‌سازد.
به دل روشن اگر یار نمی پردازد
حسن مستور ز آیینه حجابی دارد
هوش مصنوعی: اگر دل روشن و پاکی داشته باشی، حتی اگر محبوبت به تو توجهی نکند، زیبایی‌های پنهان او از نظر تو با پرده‌ای که مانند آینه است، پوشیده خواهد ماند.
نتوان دید در آن روی عرقناک دلیر
گل این باغ عجب تلخ گلابی دارد
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، چهره دلیر و شجاع به سرخی عرق نشسته است و بویی تلخ مانند گلاب از آن برمی‌خیزد که نشاندهنده تلخی و苦ی در پس زیبایی است.
شب اندوه وفادار ندارد پایان
صبح عشرت نفس پا به رکابی دارد
هوش مصنوعی: شب پر از اندوه و غم، به هیچ وجه پایان نمی‌یابد، ولی صبحی که با شادی و لذت همراه است، به راحتی و با شتاب می‌آید.
نیست ممکن که به خورشید درخشان نرسد
هر که چون شبنم گل چشم پرآبی دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که چشمانش پر از اشک و غم باشد، هرگز نمی‌تواند به روشنی و زیبایی خورشید نزدیک شود.
دم نشمرده محال است برآرد چون صبح
هر که در مد نظر روز حسابی دارد
هوش مصنوعی: هر کس که در نظر دارد روز حساب و جزا را، محال است بدون اینکه لحظه‌ها را بشمارد، صبحی طلوع کند.
چون نفس راست کنم من، که به صحرای طلب
گر همه سنگ نشان است شتابی دارد
هوش مصنوعی: زمانی که من با نیت درست و صداقت به دنبال خواسته‌های خود می‌روم، حتی اگر در راه با موانع و مشکلات زیاد مواجه شوم، همچنان پیشرفت و تلاش من ادامه دارد.
خضر را تشنه ز سرچشمه حیوان آورد
وادی عشق فریبنده سرابی دارد
هوش مصنوعی: خضر را از چشمه حیات تشنه‌کام به وادی عشق آورد که بسیار فریبنده و مانند سراب است.
تا به خاری نرساند ننشیند از پا
در جگر آبله تا قطره آبی دارد
هوش مصنوعی: تا وقتی که آبله در پا هست، نمی‌گذارد آرامش را تجربه کنی و با وجود درد، همچنان امیدی برای بهبود وجود دارد.
شب تارش به دو خورشید بود آبستن
هر که در وقت سحر جام شرابی دارد
هوش مصنوعی: شب تار به روشنایی دو خورشید می‌ماند که در انتظار فرا رسیدن صبح است؛ هر کس که در وقت سحر جام شرابی در دست داشته باشد، از این لحظه‌ها بهره‌مند می‌شود.
مزرع ماست که آبش بود از دیده خویش
ور نه هر کشت که دیدیم سحابی دارد
هوش مصنوعی: زمین ما بستری است که آب آن از چشمان خودمان جاری است؛ وگرنه هر زراعتی که دیدیم، تنها تصویری از چیزهای زودگذر و فانی است.