گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۰۲

سخنی کز دل بیتاب بود پردارد
نامه شوق چه حاجت به کبوتر دارد؟
پوست بر پیکر من قلعه آهن شده است
رگ ز خشکی به تنم جلوه نشتر دارد
خبر از گوهر اسرار ندارد غواص
این محیط از نفس سوخته عنبر دارد
خانه از بحر جدا ساخت به یک قطره آب
دل پر آبله ای بحر ز گوهر دارد
تخم چون سوخت، پریشان نکند دهقانش
دل سودازده جمعیت دیگر دارد
گوش تا گوش زمین پر ز گرانباران است
هیچ کس نیست که باری ز دلی دارد
از خط افسرده نشد گرمی هنگامه حسن
جوش دریا چه غم از خامی عنبر دارد؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخنی کز دل بیتاب بود پردارد
نامه شوق چه حاجت به کبوتر دارد؟
هوش مصنوعی: اگر کلامی از دل پرشور و بی‌تاب بیرون بیاید، نیازی به کبوتر پیام‌رسان ندارد تا عشق و شوق را منتقل کند.
پوست بر پیکر من قلعه آهن شده است
رگ ز خشکی به تنم جلوه نشتر دارد
هوش مصنوعی: تنم به شدت خشک شده و پوست من مانند یک قلعه‌ای محکم و سخت شده است. رگ‌هایم به خاطر خشکی، حالتی تیز و برنده مانند چاقو دارند.
خبر از گوهر اسرار ندارد غواص
این محیط از نفس سوخته عنبر دارد
هوش مصنوعی: غواص این دریا از رازهای عمیق آن اطلاعی ندارد، اما تنها از عطر دلپذیر و سوخته‌ی عنبر خبر دارد.
خانه از بحر جدا ساخت به یک قطره آب
دل پر آبله ای بحر ز گوهر دارد
هوش مصنوعی: خانه را با یک قطره آب از دریا جدا کرد، اما دل پر از درد آن دریا هنوز از گوهر خود دارد.
تخم چون سوخت، پریشان نکند دهقانش
دل سودازده جمعیت دیگر دارد
هوش مصنوعی: وقتی که تخم گیاه سوخت و خراب شد، کشاورز را ناراحت نکند چون دل شیدای او به چیزهای دیگری مشغول است.
گوش تا گوش زمین پر ز گرانباران است
هیچ کس نیست که باری ز دلی دارد
هوش مصنوعی: زمین از بار سنگین مشکلات و رنج‌ها پر شده است و هیچ‌کس وجود ندارد که بار سنگینی از دلش ندارد.
از خط افسرده نشد گرمی هنگامه حسن
جوش دریا چه غم از خامی عنبر دارد؟
هوش مصنوعی: اگرچه خط چهره خسته و غمگین به نظر می‌رسد، ولی زیبایی و نشاط در آغوش دریا را نمی‌توان نادیده گرفت. پس چه نگرانی از خامی و ناپختگی بوی خوش عنبر وجود دارد؟