گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۸۷

کوه در بادیه شوق کمر می‌بندد
خاک چون آب روان بار سفر می‌بندد
نیست از فوطه‌ربایان جهان پروایش
موی ژولیده خود هرکه به سر می‌بندد
ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون
ماه در خدمتش از هاله کمر می‌بندد
گوهر پاک مرا کام نهنگ است صدف
کمر کشتی من موج خطر می‌بندد
تربتش را به چراغ دگران حاجت نیست
هرکه از داغ تو آیین جگر می‌بندد
سنگ می‌بارد از افلاک، ندانم دیگر
نخل امید که امروز ثمر می‌بندد
سخن پاک بود در طلب سینه پاک
که گهر در صدف پاک گهر می‌بندد
می‌تراود سخن عشق ز لب‌های خموش
لنگر سنگ کجا بال شرر می‌بندد؟
دشت چون حلقه فتراک بر او تنگ شود
چشم شوخ تو به صیدی که نظر می‌بندد
چون به زر عمر مقدر نفراید صائب
غنچه چندین به گره بهر چه زر می‌بندد؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کوه در بادیه شوق کمر می‌بندد
خاک چون آب روان بار سفر می‌بندد
هوش مصنوعی: کوه در بیابان به انگیزه و اشتیاق خود را آماده سفر می‌کند، همان‌طور که خاک با آمدن باران و عبور آب، برای حرکت و تغییر آماده می‌شود.
نیست از فوطه‌ربایان جهان پروایش
موی ژولیده خود هرکه به سر می‌بندد
هوش مصنوعی: در جهان افرادی هستند که به ظواهر و جلوه‌های خود اهمیت می‌دهند و نگران وضعیت خود نیستند. هر کسی که به نوعی خود را می‌آراید، در واقع توجهی به مسائل دیگر ندارد.
ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون
ماه در خدمتش از هاله کمر می‌بندد
هوش مصنوعی: ماه شبگرد من وقتی از خانه خارج می‌شود، ماه با هاله‌ای که دور خود دارد به خدمت او می‌آید و کمر می‌بندد.
گوهر پاک مرا کام نهنگ است صدف
کمر کشتی من موج خطر می‌بندد
هوش مصنوعی: مروارید خالص من، به اندازه‌ای بزرگ است که نهنگ به دنبالش می‌آید؛ در حالی که صدف، که مثل کمر کشتی عمل می‌کند، در میان امواج خطرناک در حرکت است.
تربتش را به چراغ دگران حاجت نیست
هرکه از داغ تو آیین جگر می‌بندد
هوش مصنوعی: خاکش را به نور و روشنی دیگران نیازی نیست، هر کسی که به خاطر درد ناشی از عشق تو قلبش را می‌فشارد.
سنگ می‌بارد از افلاک، ندانم دیگر
نخل امید که امروز ثمر می‌بندد
هوش مصنوعی: از آسمان سنگ می‌ریزد و نمی‌دانم شاید دیگر درخت امید، امروز میوه‌ای بدهد.
سخن پاک بود در طلب سینه پاک
که گهر در صدف پاک گهر می‌بندد
هوش مصنوعی: سخن زیبا و ارزشمند تنها از دل‌های پاک و نیکو بیرون می‌آید، چرا که مانند مروارید که در صدفی تمیز و خالص شکل می‌گیرد، نیکی و زیبایی نیز از مکان‌های خالص و پاک به وجود می‌آید.
می‌تراود سخن عشق ز لب‌های خموش
لنگر سنگ کجا بال شرر می‌بندد؟
هوش مصنوعی: سخن عشق به آرامی و به طور ناخودآگاه از زبان کسانی که سکوت اختیار کرده‌اند، به وجود می‌آید. در این حالت، آیا ممکن است که سنگی که به شدت ریشه‌دار است، بتواند شعله‌ور شود و پرواز کند؟
دشت چون حلقه فتراک بر او تنگ شود
چشم شوخ تو به صیدی که نظر می‌بندد
هوش مصنوعی: دشت وقتی به دور تو تنگ می‌شود، چشم بازیگوش تو به طوری به صید می‌نگرد که او را در چنگ خود می‌گیرد.
چون به زر عمر مقدر نفراید صائب
غنچه چندین به گره بهر چه زر می‌بندد؟
هوش مصنوعی: وقتی عمر انسان به طلا و wealth تقلیل نمی‌یابد، چرا باید غنچه‌ها را به هم گره بزنیم و به آن‌ها طلا ببندیم؟ این نشان می‌دهد که ارزش زندگی و زیبایی‌ها در چیزهای مادی خلاصه نمی‌شود.