گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۷۹

دولت حسن ز خط زیر و زبر می‌گردد
این ورق از نفس سوخته برمی‌گردد
چشم خورشید که در خیره نگاهی مثل است
در گلستان تو پوشیده نظر می‌گردد
ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون
ماه از هاله نهان زیر سپر می‌گردد
بر نظر منت پیراهن یوسف دارد
هر نگاهی که ز رخسار تو برمی‌گردد
در نگیرد سخن عشق به ارباب هوس
آتش افسرده ازین هیزم تر می‌گردد
در ته سنگ ملامت دل سودایی ما
کبک مستی است که در کوه و کمر می‌گردد
بی‌قراری است مرا باعث آرامش دل
لنگر کشتی من موج خطر می‌گردد
شوق چون قافله‌سالار شود رهرو را
پای خوابیده پر و بال دگر می‌گردد
سخن از غور سخن‌سنج گرامی گردد
قطره در حوصله بحر گهر می‌گردد
خجلت بی‌ثمری قد مرا کرده دوتا
شاخ هرچند خُم از جوش ثمر می‌گردد
گوهر از خجلت اظهار طمع آب شود
آبرو جمع چو گردید گهر می‌گردد
در شکرزار قناعت نبود تلخی عیش
خاک در حوصله مور شکر می‌گردد
منه انگشت به گفتار بزرگان صائب
تیر بر چرخ مینداز که برمی‌گردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دولت حسن ز خط زیر و زبر می‌گردد
این ورق از نفس سوخته برمی‌گردد
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت به خاطر نیکی و زیبایی می‌چرخد و تغییر می‌کند، این ورق زندگی تحت تأثیر نفس و احساسات عمیق و درونی انسان به سوی دیگری برمی‌گردد.
چشم خورشید که در خیره نگاهی مثل است
در گلستان تو پوشیده نظر می‌گردد
هوش مصنوعی: چشم خورشید که به زیبایی خیره شده، در باغ تو پنهانی به نظاره می‌نشیند.
ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون
ماه از هاله نهان زیر سپر می‌گردد
هوش مصنوعی: ماه شبگرد من وقتی از خانه بیرون می‌آید، مانند ماهی که از پس ابرها پنهان است، دور و بر خود را زیر یک سپر محافظت می‌کند.
بر نظر منت پیراهن یوسف دارد
هر نگاهی که ز رخسار تو برمی‌گردد
هوش مصنوعی: هر نگاهی که به چهره تو می‌افتد، انگار منتظر زیبایی و شکوه یوسف است، به‌طوری‌که هر بار که از چهره‌ات چشم برمی‌گرداند، به یاد آن زیبایی می‌افتد.
در نگیرد سخن عشق به ارباب هوس
آتش افسرده ازین هیزم تر می‌گردد
هوش مصنوعی: اگر عشق به دل‌های شیفته و هوسران نرسد، آتش عشق که باید روشن باشد، خاموش‌تر و داغ‌تر می‌شود.
در ته سنگ ملامت دل سودایی ما
کبک مستی است که در کوه و کمر می‌گردد
هوش مصنوعی: در عمق انتقاد و سرزنش‌ها، دل شیدای ما شبیه به یک کبک مست است که در کوه‌ها و دشت‌ها پرسه می‌زند.
بی‌قراری است مرا باعث آرامش دل
لنگر کشتی من موج خطر می‌گردد
هوش مصنوعی: من همیشه دلم بی‌قرار است، ولی این بی‌قراری برایم آرامش به ارمغان می‌آورد. در واقع، هرچند که خطرها مانند امواج دریا به سمت کشتی من می‌آیند، اما این خطرات به نوعی مرا سدی برای آرامش در درونم می‌کنند.
شوق چون قافله‌سالار شود رهرو را
پای خوابیده پر و بال دگر می‌گردد
هوش مصنوعی: وقتی شوق و اشتیاق در دل کسی به‌وجود آید، مثل یک راهنمای خوب، او را به حرکت در می‌آورد و باعث می‌شود که او دیگر در حالت رکود و بی‌حالی نماند. همچنین این شوق به او نیرو و انگیزه‌ای می‌دهد که بتواند در مسیر خود پیشرفت کند.
سخن از غور سخن‌سنج گرامی گردد
قطره در حوصله بحر گهر می‌گردد
هوش مصنوعی: اگر به عمق سخن تفکر کنیم، کلمات ارزشمند و گرانبهایی به وجود می‌آورند. همان‌طور که یک قطره در دریا تبدیل به جواهر می‌شود.
خجلت بی‌ثمری قد مرا کرده دوتا
شاخ هرچند خُم از جوش ثمر می‌گردد
هوش مصنوعی: بخاطر نداشتن ثمره و دستاورد، احساس شرم و حقارتی به من دست داده و مانند دو شاخ بوجود آمده‌ام، هرچند که به خاطر رشد و نشاطی که در وجودم هست، همچنان می‌توانم میوه بیاورم.
گوهر از خجلت اظهار طمع آب شود
آبرو جمع چو گردید گهر می‌گردد
هوش مصنوعی: زمانی که گوهر از شرم قصد جلوه‌گری کند، آبرو و شخصیت آن نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد و در نتیجه، همچون گردی که در نزدیکی گوهر جمع می‌شود، باعث می‌شود تا آن گوهر نیز به دور خودش بچرخد.
در شکرزار قناعت نبود تلخی عیش
خاک در حوصله مور شکر می‌گردد
هوش مصنوعی: در دنیای خواسته‌ها و آرزوها، انسان‌های قانع از زندگی خود لذت می‌برند و غم و تلخی را حس نمی‌کنند. مانند موری که در بین شکرها زندگی می‌کند و به خوشی‌ها و لذایذ دست می‌یابد.
منه انگشت به گفتار بزرگان صائب
تیر بر چرخ مینداز که برمی‌گردد
هوش مصنوعی: به سخنان بزرگ‌ترها خیلی حساس نباش و خودت را درگیر آنها نکن. مانند تیرهایی که به آسمان می‌زنند و دوباره به زمین برمی‌گردند، حرف‌هایی که می‌گویی ممکن است در آینده به خودت برگردد.