گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۷۲

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد
مانع شوخی آن چشم نشد پرده خواب
برق در ابر محال است بتمکین گردد
می بری دلبری ای شوخ زحد، می ترسم
کز گر انباری دل زلف تو بی چین گردد
از جوان حرص فزون است کهنسالان را
خار چون خشک شود بیش شلایین گردد
عالمی گردن امید برافراخته اند
تا به خون که دم تیغ تو رنگین گردد
اگر از باده شود چهره خوبان رنگین
باده از چهره رنگین تو رنگین گردد
چشم خورشید کز او خیره شود چشم جهان
از تماشای رخت مشرق پروین گردد
کوه غم بار به دل نیست طلبکار ترا
که سبکسیر شود سیل چو سنگین گردد
پای خوابیده محال است به معراج رسد
چشم خودبین چه خیال است خدابین گردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد
هوش مصنوعی: اگر این خون دل به خاطر آن موی مشکی باشد، شانه هم دست در آن موهای زیبا می‌برد.
مانع شوخی آن چشم نشد پرده خواب
برق در ابر محال است بتمکین گردد
هوش مصنوعی: چشم تو مانع از شوخی و بازی شده است و نمی‌توان در خواب آغوشی آرام گرفت؛ مانند اینکه در ابرهای ناپایداری برق و تابش وجود داشته باشد.
می بری دلبری ای شوخ زحد، می ترسم
کز گر انباری دل زلف تو بی چین گردد
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا و شوخ، تو به قدری جذابی که می‌ترسم با هر نگاهی به تو، دلم بی‌قرار و پریشان شود و شکوه و زیبایی زلف‌های تو را از دست بدهم.
از جوان حرص فزون است کهنسالان را
خار چون خشک شود بیش شلایین گردد
هوش مصنوعی: جوانان به دلیل طمع و حرص زیاد، همچون خارهای خشک شده هستند که وقتی کهنسالان از سر غفلت می‌خندند، این خارها به راحتی آسیب‌پذیر می‌شوند.
عالمی گردن امید برافراخته اند
تا به خون که دم تیغ تو رنگین گردد
هوش مصنوعی: مردم به شدت منتظرند و آرزو دارند تا زمانی که خون دشمنان به دست تو ریخته شود و تیغت به رنگ خون درآید.
اگر از باده شود چهره خوبان رنگین
باده از چهره رنگین تو رنگین گردد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی صورت خوبان به دلیل شراب باشد، پس شراب از صورت تو نیز رنگی می‌گیرد.
چشم خورشید کز او خیره شود چشم جهان
از تماشای رخت مشرق پروین گردد
هوش مصنوعی: چشم خورشید وقتی به تو خیره می‌شود، جهان از تماشای زیبایی تو روشن و مانند شرق می‌گردد.
کوه غم بار به دل نیست طلبکار ترا
که سبکسیر شود سیل چو سنگین گردد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هنگامی که دل انسان سنگین و پر از غم شود، دیگر نمی‌تواند از کسی یا چیزی انتظار داشته باشد. زیرا مثل کوهی که بار سنگینی دارد، دلی که غمگین است نیز نمی‌تواند به راحتی و آزادانه حرکت کند. در واقع، وقتی که غم زیاد می‌شود، انسان به نوعی بی‌حرکت و در مقابل مشکلات، دچار روکود می‌گردد. گردباد غم نمی‌گذارد که آن شخص به سمت آرامش و سبکی برود.
پای خوابیده محال است به معراج رسد
چشم خودبین چه خیال است خدابین گردد
هوش مصنوعی: کسی که در خواب و غفلت باشد، به جایی بزرگ و والایی نمی‌رسد. انسان خودبین و خودخواه نمی‌تواند به حقیقت‌هایی بزرگ دست یابد، بلکه باید با نگرش به خدا و حقایق بالاتر نگاه کند.