غزل شمارهٔ ۳۲۶۹
سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد
از پریشانی دل خانه تن زندان است
غنچه شو تا نفس تنگ گلستان گردد
از گشایش نبود بهره تهی مغزان را
پسته پوچ محال است که خندان گردد
چه کشی تیغ به رخساره گلرنگ، که خط
کافری نیست که از تیغ مسلمان گردد
قمری از سرو به زنهار برآرد انگشت
در ریاضی که نهال تو خرامان گردد
در کف آه بود بست و گشاد دل من
ابر از باد شود جمع و پریشان گردد
نرسد شهر به داد دل مجروح، مرا
خوش نمک زخم من از شور بیابان گردد
دل تسلی شود از دست نوازش صائب
بحر ساکن اگر از پنجه مرجان گردد
غزل شمارهٔ ۳۲۶۸: نخل قد تو به باغی که خرامان گرددغزل شمارهٔ ۳۲۷۰: نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد
هوش مصنوعی: وقتی که سر به تسلیم و آرامش بدهی، دل آشفتهات به نظم میآید و چشمانت که در حیرت و سردرگمی بودند، دیگر پریشان نخواهند بود.
از پریشانی دل خانه تن زندان است
غنچه شو تا نفس تنگ گلستان گردد
هوش مصنوعی: وقتی دل در آشفتگی و نگرانی باشد، بدن مانند زندانی خواهد بود. پس به خودت رسیدگی کن و آرامش پیدا کن تا زندگیات به باغ و گلستانی شاداب تبدیل شود.
از گشایش نبود بهره تهی مغزان را
پسته پوچ محال است که خندان گردد
هوش مصنوعی: افراد نادان از فرصتی که به دست میآورند بهرهای نمیبرند و مانند پستهای پوچ هرگز نمیتوانند شاد و خندان باشند.
چه کشی تیغ به رخساره گلرنگ، که خط
کافری نیست که از تیغ مسلمان گردد
هوش مصنوعی: چه درد و رنجی میکشی وقتی که شمشیری بر صورت زیبا و جذاب تو فرود میآید؟ چون هیچ نشانی از کفر و بیدینی وجود ندارد که بتواند تو را مسلمان کند.
قمری از سرو به زنهار برآرد انگشت
در ریاضی که نهال تو خرامان گردد
هوش مصنوعی: قمری از درخت سرو به آرامی بالا میرود، در حالی که از شدت خوشحالی و شگفتی، انگشت خود را به نشانه علامتگذاری در محاسباتش بالا میبرد تا نشان دهد که درخت تو چگونه به زیبایی و نرمی در حال حرکت است.
در کف آه بود بست و گشاد دل من
ابر از باد شود جمع و پریشان گردد
هوش مصنوعی: دل من همانند ابری است که وقتی باد میوزد، میتواند هم جمع و منظم شود و هم پراکنده و آشفته. احساسات من به راحتی تحت تأثیر حوادث قرار میگیرند.
نرسد شهر به داد دل مجروح، مرا
خوش نمک زخم من از شور بیابان گردد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که به شهر و کمک از دیگران دسترسی ندارد و از درد و رنج خود رنج میبرد. اما در عین حال، این زخم و درد او به خودی خود، شیرینی خاصی دارد و از ناامیدی در دل بیابان سرشار از شور و شوق میشود.
دل تسلی شود از دست نوازش صائب
بحر ساکن اگر از پنجه مرجان گردد
هوش مصنوعی: دل آرامش مییابد از نوازشهای لطیف دریا، اگر آب آرامش بگیرد و به مانند پنجهی مرجان زیبایی پیدا کند.