گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۶۲

که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
فرد خورشید که می گفت که باطل گردد گردد؟
خط مشکین نفس بیهده ای می سوزد
سحر چشم تو نه سحری است باطل که گردد
گر فتد چشم صنوبر به نهال قد او
نه به یک دل، که گرفتار به صد دل گردد
عاشق آن است که از گریه شادی خونش
شسته از دامن بیرحمی قاتل گردد
خون چو شد مشک، دگر بار نمی گردد خون
دل دیوانه محال است که عاقل گردد
روز روشن نشود کرم شب افروز سفید
با رخ خوب تو چون ماه مقابل گردد؟
می شود موج خطر سلسله جنبان محیط
شور دیوانه یکی صد ز سلاسل گردد
چون صدف طالعی از عقده مشکل دارم
که اگر آب خورم آبله دل گردد
حرص پیران شود از ریزش دندان افزون
صدف از بی گهریها کف سایل گردد
می شود روزی دندان ندامت، دستی
که بدآموز به دامان وسایل گردد
به سپندی دل روشن گهران می سوزد
که ز بیتابی خود دور ز محفل گردد
نشود حرص تهی چشم به احسان خاموش
که لب نان، لب در یوزه سایل گردد
دانه سوخته خاک فراموشان باد!
صائب آن روز که از یاد تو غافل گردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
فرد خورشید که می گفت که باطل گردد گردد؟
هوش مصنوعی: چه کسی فکر می‌کرد که زیبایی خط تو از بین برود؟ آیا مانند فردای آفتاب که می‌گفتند باطل خواهد شد، این خیال هم حقیقت دارد؟
خط مشکین نفس بیهده ای می سوزد
سحر چشم تو نه سحری است باطل که گردد
هوش مصنوعی: نفس نویسنده به زیبایی و شکوهی که دارد، بی‌سبب می‌سوزد، چون نگاه تو جادویی واقعی و مؤثر است که هیچگاه بی‌نتیجه نمی‌ماند.
گر فتد چشم صنوبر به نهال قد او
نه به یک دل، که گرفتار به صد دل گردد
هوش مصنوعی: اگر چشمان درخت‌صنوبر به جوانی که قد بلندی دارد بیفتد، نه تنها یک دل، بلکه صد دل نیز به او گرفتار خواهند شد.
عاشق آن است که از گریه شادی خونش
شسته از دامن بیرحمی قاتل گردد
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی است که از اشک و گریه‌اش، شادی و سرزندگی به دست می‌آورد و با این حال، زخم‌های ناشی از جدایی یا بی‌رحمی معشوق را فراموش کرده و از آن رنج به دور می‌شود.
خون چو شد مشک، دگر بار نمی گردد خون
دل دیوانه محال است که عاقل گردد
هوش مصنوعی: وقتی که خون تبدیل به مشک شد، دیگر به حالت اول برنمی‌گردد. همچنین فرد دیوانه هرگز نمی‌تواند عاقل شود.
روز روشن نشود کرم شب افروز سفید
با رخ خوب تو چون ماه مقابل گردد؟
هوش مصنوعی: روز روشن نمی‌شود چون کرم شب‌افروز که با چهره خوب تو مانند ماه در برابر دیگران قرار می‌گیرد.
می شود موج خطر سلسله جنبان محیط
شور دیوانه یکی صد ز سلاسل گردد
هوش مصنوعی: امواج خطر به حرکت در می‌آورند فضا را که دیوانگی را به دنبال دارد و به زنجیرهایی تبدیل می‌شود که صدها بار در هم تنیده‌اند.
چون صدف طالعی از عقده مشکل دارم
که اگر آب خورم آبله دل گردد
هوش مصنوعی: من به مانند صدفی هستم که به خاطر مشکلات درونیم دچار دردسر هستم، و اگر به چیزی که می‌خواهم دست پیدا کنم، ممکن است که قلبم دردی بیشتر ببیند.
حرص پیران شود از ریزش دندان افزون
صدف از بی گهریها کف سایل گردد
هوش مصنوعی: پیران که دندان‌هایشان می‌ریزد، بیشتر به مال و نعمت دنیا وابسته می‌شوند. مانند صدفی که به دلیل نبودن مروارید، تنها با زباله‌های دریا پر می‌شود.
می شود روزی دندان ندامت، دستی
که بدآموز به دامان وسایل گردد
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که پشیمانی همچون دندانی، به دست کسی که درس‌های منفی را پذیرفته، آسیب خواهد زد و او را به دام مشکلاتی خواهد انداخت.
به سپندی دل روشن گهران می سوزد
که ز بیتابی خود دور ز محفل گردد
هوش مصنوعی: دل روشن و پاک سپند، به خاطر ناآرامی و بیقراری‌اش، می‌سوزد و از جمع و دوری‌هایش رنج می‌کشد.
نشود حرص تهی چشم به احسان خاموش
که لب نان، لب در یوزه سایل گردد
هوش مصنوعی: حرص و طمع انسان را کور می‌کند و نمی‌گذارد تا از خوبی‌های دیگران بهره‌مند شود؛ چرا که گاهی نیازمندانی که در جستجوی کمک هستند، به راحتی و با لبخند از آنچه که دارند می‌گذرند.
دانه سوخته خاک فراموشان باد!
صائب آن روز که از یاد تو غافل گردد
هوش مصنوعی: خاکی که فراموش شده، مانند دانه‌ای سوخته است! صائب، روزی خواهد آمد که از تو فراموش خواهند شد.