گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۶۱

چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد
از نظر ناشده چون نور نظر برگردد
قدرت عجز اگر این است که من یافته ام
تیغ دندانه شود تا ز سپر برگردد
سفر عشق محال است مکرر نشود
هرکه این راه به پا رفت به سر برگردد
نه چنان رفته ام از خود که به خود باز آیم
به دل سنگ محال است شرر برگردد
ترک دنیا نکند حرص به دست افشاندن
مگس خیره مکرر به شکر برگردد
تیر آه من و اندیشه ز گردون، هیهات
ناوک سخت کمان کی ز سپر برگردد؟
رم آهو که عنانش به کف خودرایی است
به تماشای تو ای طرفه پسر برگردد
از غریبی دل خود همچو مه بدر مخور
که به خورشید همان نور قمر برگردد
تیر آهی که به صد زور گشایم ز جگر
از نگونساری طالع به جگر برگردد
جان شیرین نکند یاد ز دنیای خسیس
به نی خشک محال است شکر برگردد
عمر چون رفت ز کف، سود ندارد افسوس
کی به نیسان ز صدف آب گهر برگردد؟
بیخبر یار مگر بر سرم آید صائب
ور نه آن صبر که دارد خبر برگردد؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد
از نظر ناشده چون نور نظر برگردد
هوش مصنوعی: این دنیا به چه اندازه زیباست که وقتی محبوبم از سفر برمی‌گردد، گویی نوری که به آن نگاه شده، دوباره به دیدگانم بازمی‌گردد و من را شگفت‌زده می‌کند.
قدرت عجز اگر این است که من یافته ام
تیغ دندانه شود تا ز سپر برگردد
هوش مصنوعی: اگر قدرت ناتوانی این‌گونه باشد که من درک کرده‌ام، پس مانند تیغی دندانه‌دار می‌شود که از سپر باز می‌گردد.
سفر عشق محال است مکرر نشود
هرکه این راه به پا رفت به سر برگردد
هوش مصنوعی: سفر در مسیر عشق هرگز تکرار نمی‌شود. هرگز کسی که این راه را پیموده است، نمی‌تواند به همان شکل به نقطه‌ی آغاز برگردد.
نه چنان رفته ام از خود که به خود باز آیم
به دل سنگ محال است شرر برگردد
هوش مصنوعی: من آنچنان از خود دور شده‌ام که بازگشت به خود برایم غیرممکن است. مانند سنگ، خفته و بی‌عاطفه‌ام، و گویی شعله‌ای در دل من وجود ندارد که دوباره شعله‌ور شود.
ترک دنیا نکند حرص به دست افشاندن
مگس خیره مکرر به شکر برگردد
هوش مصنوعی: انسانی که به طمع دنیا و مال دنیا دست بزند، نمی‌تواند از دنیا کناره‌گیری کند. مانند مگسی که به شکر می‌چسپد و به‌طور مکرر به سمت آن برمی‌گردد.
تیر آه من و اندیشه ز گردون، هیهات
ناوک سخت کمان کی ز سپر برگردد؟
هوش مصنوعی: ناله و درد من و تفکر درباره آسمان، چه بعید است که تیر سرسخت کمان به سپر برگردد.
رم آهو که عنانش به کف خودرایی است
به تماشای تو ای طرفه پسر برگردد
هوش مصنوعی: آهو که به خاطر خودخواهی خود در حال فرار است، به خاطر تماشای تو ای پسر زیبا، به سمت تو برمی‌گردد.
از غریبی دل خود همچو مه بدر مخور
که به خورشید همان نور قمر برگردد
هوش مصنوعی: نگران دوری و غریب بودن خود نباش، چرا که نور ماه حتی به خورشید هم بازمی‌گردد.
تیر آهی که به صد زور گشایم ز جگر
از نگونساری طالع به جگر برگردد
هوش مصنوعی: با تمام قدرتی که به کار می‌برم، برای رهانیدن قلبم از غم و ناراحتی، اگر این دردها را از عمق وجودم بکشیم، باز هم آن احساس تلخ به قلبم برمی‌گردد.
جان شیرین نکند یاد ز دنیای خسیس
به نی خشک محال است شکر برگردد
هوش مصنوعی: زندگی شیرین انسان هرگز از یاد دنیای حقیر و کم ارزش نمی‌رود، مثل این‌که شکر از نی خشک بازگردد.
عمر چون رفت ز کف، سود ندارد افسوس
کی به نیسان ز صدف آب گهر برگردد؟
هوش مصنوعی: زمانی که عمر از دست رفت، افسوس خوردن فایده‌ای ندارد. همان‌طور که نمی‌توان از صدفی که در نیسان است، آب و مروارید گرفت، نمی‌توان به گذشته برگشت و فرصتی را که از دست رفته دوباره به دست آورد.
بیخبر یار مگر بر سرم آید صائب
ور نه آن صبر که دارد خبر برگردد؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است معشوق از حال من بی‌خبر باشد، مگر اینکه به سراغم بیاید؟ در غیر این صورت، آن صبوری که دارم خبرهایش برمی‌گردد.